کم عمری
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
کم عمری ؛ کم سالی. ( ناظم الاطباء ) . کمی عمر، قلت سن. کم سالی. ( فرهنگ فارسی معین ) . کوتاه عمری. حالت و چگونگی کم عمر :
خون دل لاله در دل لاله
افسرده شد از نهیب کم عمری.
منوچهری.
رها کن ستم را به یکبارگی
که کم عمری آرد ستمکارگی.
نظامی.
خون دل لاله در دل لاله
افسرده شد از نهیب کم عمری.
منوچهری.
رها کن ستم را به یکبارگی
که کم عمری آرد ستمکارگی.
نظامی.