فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
مترادف ها
بی دوام، چند روزه، کم عمر، کوتاه مدت
پیشنهاد کاربران
کم عمر ؛ آنکه عمر کم داشته باشد. ( آنندراج ) . کم سال. ( ناظم الاطباء ) . کم سن. کم سال. ( فرهنگ فارسی معین ) . کوتاه عمر. کوتاه زندگانی. آنکه دیر نزید :
نام باقی طلبی گرد کم آزاری گرد
کز کم آزاری کم عمر نیامد کرکس.
... [مشاهده متن کامل]
سنائی.
چو صبح است اول و چون گل به آخر
که این کم عمر و آن اندک قرار است.
خاقانی.
زود فروشد که عطسه دیر نماند
آه که کم عمر بود عطسه من آه.
خاقانی.
سه چیز است کان در سه آرامگاه
بود هر سه کم عمر و گردد تباه
به هندوستان اسب و در پارس پیل
به چین گربه زین سان نماید دلیل.
نظامی ( از آنندراج ) .
غنچه به خون بسته چو گردون کمر
لاله کم عمر ز خود بی خبر.
نظامی.
نام باقی طلبی گرد کم آزاری گرد
کز کم آزاری کم عمر نیامد کرکس.
... [مشاهده متن کامل]
سنائی.
چو صبح است اول و چون گل به آخر
که این کم عمر و آن اندک قرار است.
خاقانی.
زود فروشد که عطسه دیر نماند
آه که کم عمر بود عطسه من آه.
خاقانی.
سه چیز است کان در سه آرامگاه
بود هر سه کم عمر و گردد تباه
به هندوستان اسب و در پارس پیل
به چین گربه زین سان نماید دلیل.
نظامی ( از آنندراج ) .
غنچه به خون بسته چو گردون کمر
لاله کم عمر ز خود بی خبر.
نظامی.