به جای خشتچه گرشصت نافه بردوزی
هم ایچ کم نشود بوی گنده از بغلت.
عماره.
نه از لشکر ما کسی کم شده ست نه این کشور از خون لمالم شده ست.
فردوسی.
از آن سی سواران یکی کم شودبه گاه شمردن همان سی بود.
فردوسی.
هرچند همی مالد خمش نشود راست هرچند همی شورد بویش نشود کم.
عنصری ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
زیرا که نیست از گل واز یاسمن کمی تاکم شده ست آفت سرما ز گلستان.
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 167 ).
افزون شود نشاط و از او رنج کم شود
بی رود و می نباشد یک روز یک زمان.
منوچهری.
به نزد پدر کم شدی سروبن پدر بدگمان شد بدو زین سخن.
( گرشاسب نامه چ یغمایی ص 37 ).
و آنکه فزون آمد اگر کم شودچون به همه حال جهان را فناست.
ناصرخسرو.
آن بود مال که چون زو بدهی کم نشودبه ترازوی خرد سخته و بردست خمیر.
ناصرخسرو.
قیمت دانش نشود کم بدانک خلق کنون جاهل و دون همت است.
ناصرخسرو.
کم شود مهر چو بسیار شود ناز بتاناز با عاشق بسیار مکن گونکنم.
مسعودسعد.
ز کم خوارگی کم شود رنج مردنه بسیار ماند آنکه بسیار خورد.
نظامی.
سستی دل شد فزون و خواب کم سوزش چشم و دل پردرد و غم.
مولوی.
سنگ بدگوهر اگر کاسه زرین شکندقیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود.
( گلستان ).
ز پنجه درم پنج اگر کم شوددلت ریش سرپنجه غم شود.
( بوستان ).
کم می نشود تشنگی دیده شوخم با آنکه روان کرده ام از هرمژه جویی.
سعدی.
غنیمت دان چو می دانی که هر روزز عمر مانده روزی می شود کم.
سعدی.
بیا که رونق این کارخانه کم نشودز زهد همچو تویی یا زفسق همچو منی.
حافظ.
برات خوشدلی ما چه کم شدی یارب گرش نشان امان از بد زمان بودی.
حافظ.
بخوان به خوان نوالم که کم نخواهد شدبیشتر بخوانید ...