کم زور
/kamzur/
مترادف کم زور: بی جان، بی قوت، ضعیف، ناتوان، نزار
متضاد کم زور: پرزور، زورمند
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
مترادف ها
ضعیف، لاغر، ناتوان، سست، کمرو، عاجز، کم زور، بی حال، چیز ابکی، کم دوام، کم بنیه
ضعیف، ناتوان، سست، عاجز، نحیف، کم زور
خسته، نیروی خود را از دست داده، کم زور، کوفته، رها شده، خرج شده، بی رمق، از پا درامده
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
کم زور ؛ مقابل پر زور است. ( آنندراج ) . ضعیف و عاجز و ناتوان. ( ناظم الاطباء ) . کسی که زور و نیروی او اندک است. ( فرهنگ فارسی معین ) .
نازورمند. [ م َ ] ( ص مرکب ) بی زور. کم زور. عاجز. ناتوان . ضعیف . کم قوت : سگ کیست روباه نازورمندکه شیر ژیان را رساند گزند. نظامی .