کم زده. [ ک َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب )اظهار عجز کرده. ( فرهنگ فارسی معین ). || حقیر شمرده. فرومایه محسوب شده. ( فرهنگ فارسی معین ).ذلیل و خوار. ( ناظم الاطباء ). || شخصی را گویند که پیوسته در قمار نقش کم زند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کم زدن و کم زن شود. || کم بخت. ( آنندراج ). کم بخت. بی دولت. ( فرهنگ فارسی معین ). || آواره وسرگشته. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ) : طالع بد بود و بد اختر شدم کم زده کوی قلندر شدم.
نظامی ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
۱ - اظهار عجز کرده . ۲ - حقیر شمرده فرومایه محسوب شده . ۳ - کسی که پیوسته در قمار نقش کم زند . ۴ - کم بخت بیدولت . ۵ - آواره سر گشته . ۶ - کافر منافق .
فرهنگ معین
( ~ . زَ دِ ) (ص . ) بی دولت ، بی اقبال .
فرهنگ عمید
۱. کسی که حقیر و فرومایه به شمار آمده. ۲. کم بخت. ۳. آواره، سرگشته.