کم رو
/kamru/
مترادف کم رو: خجالتی، شرمناک، محجوب | خجالتی، خجول، محجوب
متضاد کم رو: پررو | پررو
معنی انگلیسی:
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
بچه، کمرو، ترسو، جوجه، مرغک، جوجه مرغ، مرد جوان
بی رنگ، کودن، کمرو، محجوب، کند
کمرو
محتاط، کمرو، با احتیاط و دقیق
کمرو، ترسو، بزدل
کمرو، محجوب، افتاده حال
قلابی، کمرو، دروغی
ضعیف، لاغر، ناتوان، سست، کمرو، عاجز، کم زور، بی حال، چیز ابکی، کم دوام، کم بنیه
خجل، خجول، کمرو، محجوب، خجالتی، ترسو، رموک
نامرد، خردل، ضعیف النفس، کمرو، ترسو، بزدل
فروتن، خاضع، خجول، کمرو، محجوب، خجالتی، خجالت کش، ترسو، فای
خجول، کمرو، خجالتی، خجالت کش، ترسو
کمرو، محجوب، خجالتی، خجالت کش، ترسو
فروتن، کمرو، خجالتی، نازکن، غالبا در مورد زن گفته میش
محتاط، کمرو، حیله گر
کمرو، ترسو، باریک بین، خیلی دقیق، وسواسی
کمرو، ترسو، گوسفندوار
فارسی به عربی
خجول , دجاجة , دقیق , کتوم
پیشنهاد کاربران
کم رو ؛ کسی که بسیار خجالت کشد. خجالتی. ( فرهنگ فارسی معین ) . در تداول عامه ، محجوب. خجول. شرمگین. سخت شرمناک. باحیا. مقابل پررو. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
- || ساده و بی زینت. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) .
... [مشاهده متن کامل]
- || زشت و بد صورت. ( ناظم الاطباء ) . زشت. ( فرهنگ فارسی معین ) .
- || جبان و ترسو و کم جرأت و خوار و ذلیل. ( ناظم الاطباء ) . کم جرأت. ( فرهنگ فارسی معین ) .
- || ساده و بی زینت. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) .
... [مشاهده متن کامل]
- || زشت و بد صورت. ( ناظم الاطباء ) . زشت. ( فرهنگ فارسی معین ) .
- || جبان و ترسو و کم جرأت و خوار و ذلیل. ( ناظم الاطباء ) . کم جرأت. ( فرهنگ فارسی معین ) .
کم رو ؛ مقابل تیزرو، مانند اسب و غیر آن. ( آنندراج ) . اسب آهسته رو و کاهل در رفتار. ( ناظم الاطباء ) .
تنک روی. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] ( ص مرکب ) کنایه از کسی است که به اندک مبالغه از شرم سخن قبول کند و آن را کم روی نیز خوانند. ( انجمن آرا ) . کنایه از صاحب شرم و حیا. ( آنندراج ) . مقابل سخت روی :
دوستی گر دیده ام دانش، ز دشمن دیده ام
چون تنک رویان ز من عیب مراپنهان نداشت.
رضی دانش.
دوستی گر دیده ام دانش، ز دشمن دیده ام
چون تنک رویان ز من عیب مراپنهان نداشت.
رضی دانش.
بمعنی خجالتی هم هست