کم خوار
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
کم خوار ؛ آنکه اندک خورد. ( ناظم الاطباء ) . آنکه کم خورد. کم خور. کم خوراک. ( فرهنگ فارسی معین ) . مقابل پرخوار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : جمازه ٔراهرو، کوه کوهان ، کم خوار، بسیاررو. ( سمک عیار، از فرهنگ فارسی معین ) . ضائن ؛ مرد نیکوتن کم خوار. ( منتهی الارب ) .
ما یک دوست داریم که زیاد میخورد و میگوید که کم خوار است. این کلمه معنیش اشتباه است لطفا صحیح کنید.
با تشکر.
با تشکر.