کم بیش

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کم و زیاد : ( زر چون بعیار آید کم بیش نگردد کم بیش شود زری کان باغش بار است ) . ( ناصر خسرو ) ۲ - تقریبا در حدود قریب : ( ز اول رفت خواهم چند گاهی درنگ من بود کم بیش ماهی ) . ( ویس ورامین )

فرهنگ عمید

= کَم * کم و بیش

پیشنهاد کاربران

کم بیش ؛ کم و بیش. کمابیش. کم و زیاد. ( فرهنگ فارسی معین ) . کم و زیاد. ( ناظم الاطباء ) :
زر چون به عیار آید کم بیش نگردد
کم بیش شود زری کان باغش وبار است.
ناصرخسرو.
کم بیش نباشد سخن حجت هرگز
زیراسخنش پاکتر از زرّ عیار است.
ناصرخسرو.

بپرس