فراوان کم آمد ز ایرانیان
برآمد خروشی به درد از میان.
فردوسی.
کم آمد ز لشکر یکی پرهنرکه بهرام بد نام آن نامور.
فردوسی.
نگفتی سخن جز ز نقصان ماه که یک شب کم آید همی گاه گاه.
فردوسی.
بسی رفتم پس آز اندرین پیروزگون پشکم کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم.
ناصرخسرو.
ببسیج هلا زاد و کم نیایداز یک تنه گر بیشتر نباشد.
تراغم کم نیاید تا به دین دنیا همی جویی
چو دنیا را به دین دادی همان ساعت شوی کم غم.
ناصرخسرو.
بعد یک هفته چون شمردم بازهم کم آمد به کس نگفتم راز.
نظامی.
باز چون کردم آن شمار درست هم کم آمد چنانکه روز نخست.
نظامی.
زُلول ؛ کم آمدن سیم در سختن. ( تاج المصادر بیهقی ). تهضم ؛ کم آمدن از خصم. ( منتهی الارب ).