کلیت

/kolit/

مترادف کلیت: تعمیم، تمامیت، عمومیت

متضاد کلیت: تجرید، جزئیت

برابر پارسی: فراگیری، بنیادوری، بنیادین، همگی

معنی انگلیسی:
generality, generalization, totality, universality

لغت نامه دهخدا

کلیت. [ ک َ ] ( ع اِ ) سنگ دراز که بدان دهانه گو کفتار را بند نمایند. کِلّیت. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). کِلّیت. سنگی دراز که با آن لانه کفتار را می بندند و گویند پوشانند. ( از اقرب الموارد ).

کلیت. [ ک ِل ْ لی ] ( ع اِ ) کَلیت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). رجوع به ماده قبل شود.

کلیت. [ ک ُل ْ لی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) هر چیز که عمومیت داشته باشد و شامل همه اجزاء بود. ( ناظم الاطباء ). کلیه. کل بودن. تمامیت. مقابل جزئیت. ( فرهنگ فارسی معین ) : و سه دیگر قسم نه نورانی است و نه نورپذیر است و آن افلاک است به کلیت خویش که شفاف است. ( جامعالحکمتین ، از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیة شود.
- امثال :
هیچ چیز کلیت ندارد. ( امثال و حکم ج 4 ص 2015 ).
|| در اصطلاح منطق ، بودن مفهومی به وجهی که منع نکند نفس تصور او از وقوع شرکت در وی ، مثلاً مفهوم انسان که حیوان ناطق است صادق می آید بر جمشید و فریدون و جز آنان. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیة شود.

کلیة. [ ک ُ ی َ ] ( ع اِ ) گرده. و کلوة مانند آن و کلیتان تثنیه آن و کُلیات مانند آن و کلیتان تثنیه آن و کُلیات و کلی ً [ ک ُ لَن ] جمع آن است. ( از منتهی الارب ). کلیه. و رجوع به کلیه و کلوة و کلی [ ک ُ لَن ] شود. || پشیزه که بر توشه دان و جز آن دوزند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || دو تندی نزدیک قبضه کمان از دو طرف آن یا بستنگاه دوال از کمان یا سه شبر از قبضه آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پر مرغ که بعد اباهر است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
- کلیةالسحاب ؛ فرود وی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فرود ابر. ( ناظم الاطباء ). الکلیة من السحاب ؛ پائین ابر. ( از اقرب الموارد ).
- کلیةالوادی ؛ کرانه وادی. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به کلی [ ک ُ لا ] شود.

کلیة. [ ک ُل ْ لی ی َ ] ( ع ص نسبی ) مؤنث کلی. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به کلیه و کلی شود.
- بالکلیة ؛ عموماً و بالجمله و کل و جزء. ( ناظم الاطباء ).

کلیة. [ ک ُل ْ لی ی َ ] ( ع اِ ) مدرسه عالی که در آن علوم مختلف تعلیم دهند. ( از المنجد ). و رجوع به اعلام المنجد شود.

فرهنگ فارسی

۱ - کل بودن تمامیت مقابل جزئیت : ( و سه دیگر قسم نه نورانی است و نه نور پذیر است و آن افلاک است بکلیت خویش که شفاف است ... ) . ۲ - بودن مفهومی بوجهی که منع نکند نفس تصور او از وقوع شرکت دروی مثلا مفهوم انسان که حیوان ناطق است صادق می آید برجمشید و فریدون و جز آنان .
کلیت

فرهنگ معین

(کُ لّ یَّ ) [ ع . کلیة ] (مص جع . ) کل بودن ، تمامیت . مق . جزئیت .

مترادف ها

universality (اسم)
فراگیری، جامعیت، عمومیت، عموم، کلیت، عام گرایی، اصل عمومیت

totality (اسم)
مجموع، تمامیت، کلی، کلیت، مقدار کلی

فارسی به عربی

مجموع

پیشنهاد کاربران

"هَمِش"
همیدن یا همادن= کل بودن، کلیت= هر چیز که همگانی بوده و دربرگیرنده همه پارِگان ( اجزاء ) باشد.
هماد= کل [مانند نهاد از نهادن]
همادی= کلی
هماده= مجموع، کل
همش= کلیت
دربرگیرندگی
نمونه:
نه تنها این یا آن بازو ( جناح ) که سرتاپای رژیم با همه ی دربرگیرندگی خود ( در کُلّیت خود ) ، پاسخگوی چنین روز و روزگار سخت ناگوار و تلخی است.
واژه کِلیت ( Kalit ) درگویش زبان بختیاری به معنی کلید است.
پهناوری/ پهناورش/ گستردگی

بپرس