کلیب

لغت نامه دهخدا

کلیب. [ ک َ ] ( ع اِ ) ج ِ کَلب. ( منتهی الارب ). و رجوع به کلب شود. || گروه سگان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جماعت سگان و گویند جمع است و از جمعهای نادر است. ( از اقرب الموارد ).

کلیب. [ ک ُ ل َ ] ( ع اِ مصغر ) تصغیر کلب. ( از معجم البلدان ، ذیل کلیبین [ ک ُ ل َ ب َ ] سگ کوچک ). و رجوع به کلب شود.

کلیب. [ ک ُ ل َ ] ( اِخ ) ابن اسدبن کلیب البرهوتی ( متوفی در حدود 43 هَ. ق. ) صحابی و از شعرای حضرموت و از مردم برهوت بود که اسلام آورد و بر پیغمبر وارد شد و جامه ای که دست باف مادر خویش بود به عنوان هدیه بر رسول اکرم تقدیم داشت. ( از اعلام زرکلی ).

فرهنگ فارسی

تصغیر کلب . سگ کوچک

پیشنهاد کاربران

بپرس