کلک خسب. [ ک َ ل َ خ ُ ] ( نف مرکب ) گدای بیخانمان که شبها از بی جایی بر سر تنور و گلخن افتاده باشد. ( آنندراج ). مفلس و پریشان حال چه کلک بمعنی گلخن است. ( از غیاث ). مردم مفلس و پریشان و آنکه در مدت زمستان در گلخن حمام و کوره ها و مطبخها بسر برد. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
گدای بیخانمان که شبها از بی جایی بر سر تنور و گلخن افتاده باشد. مفلس و و پریشان حال چه کلک بمعنی گلخن است .