لغت نامه دهخدا
- کلوچ پنبه ؛ گلوله کرده آن. پاغنده. غنده. گاله. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مثل کلوچ پنبه ؛ سخت سپید ( در آدمی و بالخاصه طفل و موی محاسن پیران ). تشبیهی مبتذل که کودکان شیرخواربسیار سپید را بدان تشبیه کنند. زنی یا طفلی سخت سپید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- امثال :
یک کلوچ پنبه هم آدم می کشد. نظیر: عصایی شنیدی که عوجی بکشت. ( امثال و حکم چ 2 ص 2049 ).
|| در لهجه مردم کاشان ، کلید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( ص ) به کلید بسته. کلید شده : دندانهایش کلوچه چشاش به طاقه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کلوچ. [ ک ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان طارم بالاست که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 384 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
کلوچ (استان اوپوله). کلوچ ( به لهستانی: Klucz ) یک منطقهٔ مسکونی در لهستان است که در گمینا اویازد ( استان اوپوله ) واقع شده است. [ ۱] کلوچ ۱۹۰ نفر جمعیت دارد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
wiki: کلوچ (استان اوپوله)
پیشنهاد کاربران
گلوله و گرد کرده شده مثل کلوج پنبه
مثال از کتاب دن آرام شولوخوف
چها تا سوراخ به ردیف رو پالتواش بود با یک کلوچ کزه یِ پشم رو هر کدامشان
که کزه همان تزه به معنای دندانه دار است
درینجا اشاره به سوراخهای ایجاد شده در اثر گلوله رو پالتو است
مثال از کتاب دن آرام شولوخوف
چها تا سوراخ به ردیف رو پالتواش بود با یک کلوچ کزه یِ پشم رو هر کدامشان
که کزه همان تزه به معنای دندانه دار است
درینجا اشاره به سوراخهای ایجاد شده در اثر گلوله رو پالتو است
کلوچkluch )
در گویش تایبادی
خمیری که در تنور به آتش بیفتد و بصورت غیر طبیعی پخته شود و شکل نان طبیعی نداشته باشد
در گویش تایبادی
خمیری که در تنور به آتش بیفتد و بصورت غیر طبیعی پخته شود و شکل نان طبیعی نداشته باشد
کلوچ ، با کسره ک ، واو همانند و عربی تلفظ می شود ، در گویش شهر بابکی به معنی آرواره پایین یا چانه است
( در گویش مردم شهر سیریز ) فک می باشد