کلوچ


معنی انگلیسی:
crunch

لغت نامه دهخدا

کلوچ. [ ک ُ ] ( اِ ) خاییدن و جاویدن چیزهایی که صدا کند مانند نبات و نان خشک و امثال آن و کلوچیدن مصدر آن است. ( برهان ). خاییدگی چیزهایی که صدا کند مانند نبات و نان خشک. ( ناظم الاطباء ). در گیلکی کَرچ خوردنی ترد که زیر دندان صدا کند، با قرچ و قروچ مقایسه شود. عمل خاییدن و جویدن چیزهایی که صدا کند. ( فرهنگ فارسی معین ). کلوج. ( آنندراج ). و رجوع به کلوج و کلوچیدن شود. || عوض و بدل. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) . || گلوله و گرد کرده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کلوچ پنبه ؛ گلوله کرده آن. پاغنده. غنده. گاله. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مثل کلوچ پنبه ؛ سخت سپید ( در آدمی و بالخاصه طفل و موی محاسن پیران ). تشبیهی مبتذل که کودکان شیرخواربسیار سپید را بدان تشبیه کنند. زنی یا طفلی سخت سپید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- امثال :
یک کلوچ پنبه هم آدم می کشد. نظیر: عصایی شنیدی که عوجی بکشت. ( امثال و حکم چ 2 ص 2049 ).
|| در لهجه مردم کاشان ، کلید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( ص ) به کلید بسته. کلید شده : دندانهایش کلوچه چشاش به طاقه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کلوچ. [ ک ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان طارم بالاست که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 384 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) عمل خاییدن و جویدن چیز هایی که صدا کند .

دانشنامه عمومی

کلوچ یک روستا در ایران است که در دهستان درام واقع شده است. [ ۱] کلوچ ۴۳۵ نفر جمعیت دارد.
عکس کلوچ

کلوچ (استان اوپوله). کلوچ ( به لهستانی: Klucz ) یک منطقهٔ مسکونی در لهستان است که در گمینا اویازد ( استان اوپوله ) واقع شده است. [ ۱] کلوچ ۱۹۰ نفر جمعیت دارد.
عکس کلوچ (استان اوپوله)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

گلوله و گرد کرده شده مثل کلوج پنبه
مثال از کتاب دن آرام شولوخوف
چها تا سوراخ به ردیف رو پالتواش بود با یک کلوچ کزه یِ پشم رو هر کدامشان
که کزه همان تزه به معنای دندانه دار است
درینجا اشاره به سوراخهای ایجاد شده در اثر گلوله رو پالتو است
کلوچkluch )
در گویش تایبادی
خمیری که در تنور به آتش بیفتد و بصورت غیر طبیعی پخته شود و شکل نان طبیعی نداشته باشد
کلوچ ، با کسره ک ، واو همانند و عربی تلفظ می شود ، در گویش شهر بابکی به معنی آرواره پایین یا چانه است
( در گویش مردم شهر سیریز ) فک می باشد