کلوخ امرود

لغت نامه دهخدا

کلوخ امرود. [ ک ُ اَ ] ( اِ مرکب ) نوعی از امرود بزرگ و ناهموار بی مزه. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ظاهراً همان است که در گیلکی خوج و در اصفهانی خُوج گویند. ( حاشیه برهان چ معین ). نوعی امرود بزرگ ناهموار و بی مزه. امرود کوهی. خوج. ( فرهنگ فارسی معین ) :
به هر زخمی که او بر رود می زد
مه نو را کلوخ امرود می زد.
عطار ( خسرونامه از حاشیه برهان چ معین ).
دوان طفلان ز هر سو پشت در پشت
به دنبالش کلوخ امرود در مشت
نشاندی زان کلوخ امرود جانش
کلوخ امرود گشته در دهانش
نهاده او به زخم سنگ گردن
تنش سنگین شده از سنگ خوردن
نبود ار چه کلوخ امرود از دوست
به سنگی بود خوش کاین از پی اوست.
امیرخسرو ( در احوال فرهاد، از آنندراج ).
گر بر آن سیب نه دستش بودی
کردی از سنگ کلوخ امرودی.
جامی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) نوعی امرود بزرک نا هموار و بیمزه امرود کوهی خوج : ( نبود ار چه کلوخ امرود از دوست بسنگی خوش بود کاین از پی اوست ) . ( امیر خسرو در احوال فرهاد )

پیشنهاد کاربران

بپرس