کلوح

لغت نامه دهخدا

کلوح. [ ک ُ ] ( ع مص ) روی ترش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( زوزنی ) ( ترجمان القرآن جرجانی ). ترش رویی کردن و درکشیدن لبها را چندان که واگردد دندانها . ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). کلح وجهه کلوحاً و کلاحاً، دندان نمود از ترشرویی و یا ترش روی گردید و در ترشرویی افراط کرد و گویند کلوح در اصل آشکار شدن دندانهاست به هنگام ترش رویی و چنین کس را کالح گویند. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس