کلوج. [ ک ُ ] ( اِ ) کلو را گویند که قرص نان روغنی بزرگ باشد. ( برهان ). کلیچه بزرگ. ( آنندراج ).قرص کلو که نان روغنی بزرگ باشد. ( ناظم الاطباء ). کلیچه. کلیجه. کلوچه. ( فرهنگ فارسی معین ) :
نه آن طفلم که از شیرین زبانی
به خرمایی کلوجم را ستانی.
نطامی ( خسرو و شیرین چ وحید ص 310 ).
|| نان ریزه شده را هم می گویند. ( برهان ). خرده نان. ( ناظم الاطباء ). || خاییدن و چاویدن چیزی که در هنگام چاویدن از آن صدا برآید مانند قند و نبات و نان خشک. ( آنندراج ). و کلوجیدن مصدر آن است. ( آنندراج ). کلوچ. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلوچ و کلوجیدن و کلوچیدن شود. || بدل و عوض. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). و رجوع به کلوچ شود.