کلو اسفندیار
لغت نامه دهخدا
دانشنامه آزاد فارسی
کُلو اِسفندیار ( ـ۷۴۹/۷۴۸ق)
چهارمین امیر سربداری (حک: ۷۴۷ـ۷۴۸/۷۴۹) . پس از کشته شدن آی تیمور، امیر سربداران شد . چون سربداران از خواجه شمس الدین علی خواستند که حکومت را به دست گیرد و او که مدعی درویشی بود پیشنهاد آنان را نپذیرفت ، سربداران به اندرز وی ، کلو (به معنای مهتر و کلانتر) اسفندیار، یکی از خدمتکاران امیرمسعود سربدار، را به امیری خود برگزیدند. خواجه شمس الدین گفته بود که او با درویشان مدارا خواهد کرد. حکومت کلواسفندیار چندان دوام نیاورد و خود او را گروهی از سربداران کشتند. گرچه او را متهم کردند که به مردم فرومایه میدان داده و حقوق سپاهیان را نپرداخته است ، بعضی کشته شدن او را نتیجۀ تحریکات خواجه شمس الدین علی دانسته اند که خواهان زمامداری بود. ولی به ظاهر آن را نپذیرفت . کلواسفندیار از پیشه وران و تودۀ مردم بود، از این رو، او را مردی دون و بی اصل توصیف کرده اند که راه تکبر پیش گرفت و رفتاری ناخوشایند داشت .
چهارمین امیر سربداری (حک: ۷۴۷ـ۷۴۸/۷۴۹) . پس از کشته شدن آی تیمور، امیر سربداران شد . چون سربداران از خواجه شمس الدین علی خواستند که حکومت را به دست گیرد و او که مدعی درویشی بود پیشنهاد آنان را نپذیرفت ، سربداران به اندرز وی ، کلو (به معنای مهتر و کلانتر) اسفندیار، یکی از خدمتکاران امیرمسعود سربدار، را به امیری خود برگزیدند. خواجه شمس الدین گفته بود که او با درویشان مدارا خواهد کرد. حکومت کلواسفندیار چندان دوام نیاورد و خود او را گروهی از سربداران کشتند. گرچه او را متهم کردند که به مردم فرومایه میدان داده و حقوق سپاهیان را نپرداخته است ، بعضی کشته شدن او را نتیجۀ تحریکات خواجه شمس الدین علی دانسته اند که خواهان زمامداری بود. ولی به ظاهر آن را نپذیرفت . کلواسفندیار از پیشه وران و تودۀ مردم بود، از این رو، او را مردی دون و بی اصل توصیف کرده اند که راه تکبر پیش گرفت و رفتاری ناخوشایند داشت .
wikijoo: کلو_اسفندیار
پیشنهاد کاربران
بردگان آفریقایی که به فارس آورده آزاد شدند در منازل خوانین در شیراز و یا به کشاورزی در منطقه کربال مشغول شدند و زمان تعطیلی کشاورزی برای کار به شیراز میآمدند در کتاب داش آکل هدایت کاکارستم سیاه پوست است
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
و در داستانی دیگر از کارگران ساخت بازار وکیل سیاه پوستی است که زن زیبایی دارد و به تنهایی خشت های بزرگ را به پشت بام بازار پرت می کند که به شرط بندی و تحریک خواجگان شیراز زنش را از او جدا می کنند و او دست کار می کشد و کار ساخت و ساز بازار وکیل تعطیل می شود و برای رونق دوباره کار بازار زن را به او باز ویگردانند. . . سیاهان شیراز مردمانی تنومند و قوی بودند و پیرو تصوف و آیین پهلوانی که آنها را کولو یا کُلو می نامیدند