صبح بام. [ ص ُ ح ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبح زود. اول روز :
مگرکز توسنانش بدلگامی
دهن بر کشته ای زد صبح بامی.
نظامی.
سپهدار ایران هم از صبح بام
برآراست لشکر بسازی تمام.
نظامی.
... [مشاهده متن کامل]
هر چه دهد مشرقی صبح بام
مغربی شام ستاند بوام.
نظامی.
ساقیا می ده که مرغ صبح بام
رخ نمود از بیضه زنگارفام.
سعدی ( از حاشیه وحید بر گنجینه ) .
مگرکز توسنانش بدلگامی
دهن بر کشته ای زد صبح بامی.
نظامی.
سپهدار ایران هم از صبح بام
برآراست لشکر بسازی تمام.
نظامی.
... [مشاهده متن کامل]
هر چه دهد مشرقی صبح بام
مغربی شام ستاند بوام.
نظامی.
ساقیا می ده که مرغ صبح بام
رخ نمود از بیضه زنگارفام.
سعدی ( از حاشیه وحید بر گنجینه ) .
کله سحر: [ اصطلاح در تداول عامه ]قبل از اذان صبح ، صبح خیلی زود . خروس خون
( ( دختر از جوی آب پرید توی پیاده رو ، برگشت شکلک در آورد و داد زد "خاله شیرین صبح کله سحر زنگ زد . تو زیر دوش بودی . قرار این هفته ی دیزین را به هم می زنم . شاید هفته ی بعد . یادت باشد قول دادی . " ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص53 . ) )
( ( دختر از جوی آب پرید توی پیاده رو ، برگشت شکلک در آورد و داد زد "خاله شیرین صبح کله سحر زنگ زد . تو زیر دوش بودی . قرار این هفته ی دیزین را به هم می زنم . شاید هفته ی بعد . یادت باشد قول دادی . " ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص53 . ) )