رسیدند زی آبگیری فراز
زده کله زرّبفت از فراز.
اسدی.
یکی هودج از ماه زرین سرش زده کله زرّبفت از برش.
اسدی.
زده کله بالای شاهانه تخت نشسته بر آن یوسف نیک بخت.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
زده کله وتاج گوهرنگاربرآیین درآویخته شاهوار.
شمسی ( یوسف وزلیخا ).
چون زدی ابر کله بر خورشیداز لطافت شدی چو ابرسفید.
نظامی.
و رجوع به کله و کله بستن شود.