کلنک
لغت نامه دهخدا
کلنک. [ ک ِ ل َ ] ( اِ ) کِلنَک. سوراخ کلید. ( از برهان ). و رجوع به کِلنَک شود.
کلنک. [ ک ُ ل َ ] ( اِ ) رجوع به کُلَنگ شود.
کلنک. [ ک َ ل ِ ] ( ص ) بمعنی کاج و لوچ و احول باشد.( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). ظاهراً مصحف کلک است. ( حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به کِلِک و کلیک شود.
فرهنگ فارسی
به معنی کاج و لوچ و احول باشد. ظاهرا مصحف کلک است .
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید