خشکار گرسنه را کلنبه ست
با مشتهیان به نرخ دنبه ست.
نظامی ( از فرهنگ نظام ).
|| بمعنی گلوله هم آمده است خواه گلوله حلوا باشد خواه گلوله سنگ. ( برهان ). بمعنی گلوله از هر چیز و در فارس مرد فربه چاق و بزرگ شکم و ناملایم را غلنبه گویند و کنایه است از چیز ناتراشیده و ناملایم و نامناسب. ( آنندراج ). مطلق گلوله خواه سنگی یا جز آن. ( ناظم الاطباء ). گلوله ( حلوا، سنگ ،و غیره ). ( فرهنگ فارسی معین ). در فارسی کُلُمبی و کُلُمی ( کپه ، توده ، جمع شده ) در خراسان کلنبه ، چیزهای به یکدیگر چسبنده گرد شده را گویند. در کردی کولوم و کولمِک ( قبض ، ضربت مشت ). ( از حاشیه برهان چ معین ).