کلفت
/kolfat/
مترادف کلفت: پیشخدمت، خادمه، مستخدمه، رنج، سختی، محنت، مشقت | خشن، ستبر، ضخیم، گنده، درشت، ناهموار
متضاد کلفت: نوکر | باریک، کم حجم، کم قطر، لطیف، نازک
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
کلفت. [ ک ُ ف َ ] ( اِ ) خدمتگار و کنیز. ( ناظم الاطباء ). زن خدمتکار. خادمه. ( فرهنگ فارسی معین ).در تداول عامه ، خادمه. زن پرستار. مقابل نوکر و خادم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || مجموع کسانی که تحت تکفل شخص هستند. عایله. اهل بیت. ( فرهنگ فارسی معین ). اهل و عیال ؛ فلان با ده سر کلفت پانصد تومان مواجب دارد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کلفت. [ ک َ ل َ ] ( اِ ) منقار مرغان را گویند. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). شند و کلفت و بتپوز و منقار در ددان استعمال کنند و کلفت و شند، جز مرغ را نگویند. ( لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 40 ). کلب. کلپ. کلف. منقار مرغ. ( فرهنگ فارسی معین ). پوژ. پوز. بتفوز. شند. منقار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
از آن کوز ابری ( ؟ ) بازکردار
کلفتش بسدین و تنش زرین.
رودکی ( احوال واشعار رودکی ، نفیسی ص 1067 ).
کلفت. [ ک ُ ل ُ ] ( ص ) درشت و ناهموار را خوانند. ( برهان ). گنده و درشت و ناهموار. ( غیاث ). زشت و ناهموار. ( آنندراج ). ضخیم. ستبر. ( فرهنگ فارسی معین ). در تداول عامه ، ضخیم. ضخم. حجیم. سطبر. زَفت. هنگفت. تناور. قطور. مقابل نازک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به پوست کلفت ، سبیل کلفت ، کمر کلفت ، گردن کلفت ، لب کلفت شود. || در تداول عامه ، درشت. خشن. ( فرهنگ فارسی معین ). سخن درشت. دشنام. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- حرف کلفت ؛ سخن زشت و درشت ناخوشایند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کلفت بار کسی کردن ؛ دشنام یا سخنهای درشت بدو گفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کلفت پران ؛ کلفت گو. در تداول عامه ، آنکه سخنان درشت و خشن گوید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ترکیب بعد و ترکیب کلفت گو شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - درشت و نا هموار . ۲ - ضخیم ستبر . ۳ - متمول ثروتمند : ( مرد کلفتی است ) . ۴ - درشت خشن : ( متلکهای کلفت میگوید ) .
فرهنگ معین
(کُ لُ ) (ص . ) ستبر، ضخیم . ، ~ بار کسی کردن سخنان تلخ و زننده به او گفتن .
فرهنگ عمید
منقار پرنده.
۱. زن خدمتکار.
۲. [قدیمی] مشقت، سختی، رنج و زحمت.
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
ملازم، کلفت، خادم، نوکر یکی از روسای کوهستانی
خدمتکار، کلفت، خادمه
مشاطه، کلفت، پیشخدمت زن
کلفت، متصدی نظافت خانه
خدمتکار، کلفت، پیشخدمت زن
کلفت، خادمه، خدمتگزار
فاحشه، کلفت، زن جوان، معشوقه دزد مسلح
مستخدمه، کلفت، زغال فروش
مستخدمه، خدمتکار، کلفت
ماده، کلفت، زن، رفیقه، بانو، مؤنث، جنس زن، زنانگی
کلفت، معشوقه، دوشیزه، دختر، دختربچه، زن جوان
فاحشه، کلفت، دختر جوان
کلفت، پیشخدمت زن
کلفت، نوعی گلابی، زوجه مارکی
سفت، انبوه، گل الود، چاق، کلفت، ستبر، ضخیم، تیره، غلیظ، پر پشت، چاق و چله، گرفته، ابری، زیاد، صخیم
سفت، تنومند، کلفت، ستبر، زبر و خشن، گره دار
کلفت، زمخت، چهارشانه، جامد، کلفت و کوتاه، سخته
کوتاه، خشن، کلفت، قوی، چارشانه
کلفت
انبوه، کلفت، پر پشت، تنگ، قطور، تنگ هم
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
از اونجایی که کول یا قول در ترکی بمعنای نوکر و وردست هست احتمالا اتباع کول و کولفت بوده یعنی همون کول بمعنی نوکر. بعضی اتباع ها هم جا نمیفته مثل کنیز منیز.
قولام و قولی هم که باز نوکر و خادم میشه ترکی
قولام و قولی هم که باز نوکر و خادم میشه ترکی
کُلفَت: گاه معانی و مفاهیمی همچون گسستگی، عدم انسجام و یا ناهماهنگی را نیز متبادر می کند. مانند
بیت :
اُلفت و پیوند فصل ها به کُلفَت شد بدل
کاش این ناسازگاران می شدند از هم جدا
�کلیم کاشانی�
البته فرض بر این است که معنای یادشده، بیشتر در میان فارسی زبانان شبه قاره رواج داشته است.
بیت :
اُلفت و پیوند فصل ها به کُلفَت شد بدل
کاش این ناسازگاران می شدند از هم جدا
�کلیم کاشانی�
البته فرض بر این است که معنای یادشده، بیشتر در میان فارسی زبانان شبه قاره رواج داشته است.
یک کُلفَت یا خدمتکار زنی است که در خانه به انجام کارهای خانه می پردازد. افراد ثروتمند برای انجام کارهای داخلی خانه کلفت که زن بود و برای انجام کارهای بیرون خانه نوکر که مرد بود استخدام می کردند. در عصر ویکتوریا کلفتی دومین شغل در انگلستان و ولز پس از کار کشاورزی بود.
به معنای گونه یا فک در خراسان جنوبی
سفت
پیشخدمت
نوکر - پیشخدمت
Handmaiden - Handmaid - Maidservant
خدمتکار، نوکر
کلفت : کُل در زبان عربی به معنای جامع بودن است این کلمه را در زبان ترکی بصورت کالین به معنای قطور مشاهده می کنیم وکُل در فارسی بصورت کلان دیده می شود وکلفت گذشته کل و به معنی قطور شده است که این کلمه با
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
کلمه ( کِر ) به معنای جمع شده از یک ریشه است ومی توانیم بگوئیم کلفت همان کِر اُفت به معنای اجسام توده شده وجمع شده اند.
Koloft/در گویش شهرستان بهاباد علاوه بر معنی ضخیم و قطور به معنای گونه و لپ هم هست. مثال، کلفت بچه را نکش، بچه حساسه اذیت میشه. در ضمن در گویش این شهرستان به سیب گلاب، سیب کلفت سرخ می گویند بدین علت که سیب را به سر یک انسانی تشبیه کرده که دارای گونه های سرخی است .
قطور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)