کلایه

لغت نامه دهخدا

کلایه. [ ک َ ی َ / ی ِ ] ( پسوند ) مزید مؤخر امکنه ، چنانچه در حسن کلایه ، خراطه کلایه ، تاوی کلایه ، کبودکلایه ، کوکلایه ، کی کلایه ، میشه کلایه ، نخجیرکلایه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کلا شود.

کلایه. [ ک َ ی ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان الموت که در بخش معلم کلایه شهرستان الموت قزوین واقع است و 487 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

کلایه. [ ک َ ی ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بویراحمد سردسیر است که در بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان واقع است و 150 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

مزید موخر امکنه چنانکه در حسن کلایه خراطه - کلایه . کبو کلایه

گویش مازنی

/kelaaye/ از توابع اسکوژ تنکابن

دانشنامه عمومی

کلایه (رودبار الموت). کلایه روستایی در دهستان الموت پائین، بخش رودبار الموت شرقی، شهرستان قزوین در استان قزوین ایران است. در سرشماری ۱۳۸۵ این روستا ۲۶۹ نفر جمعیت ( ۱۰۳ خانوار ) داشته است.
عکس کلایه (رودبار الموت)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

کلایه در گویش بویراحمدی همان طلایه ( طَ ) هستش که به معنای مرز میان دو زمین یا سرزمین است.
کلا یا کلایه واژه ای است مختص استان گیلان مازندران تهران البرز قزوین در واقع شمال ایران.
کلا واژه ای که بیشتر مازندران و کلایه واژه ای در گیلان و دیگر استان مذکور مورد استعمال است.
کلا تلفظ تبری و کلایه تلفظ دیلمی آن است.
...
[مشاهده متن کامل]

هر دو به معنی آبادی ده روستا رستاق قریه و البته آبادی دژگونه باشد یعنی با دیوارهای بلند محصور باشد البته در گذشته.
آبادی دژگونه. .

بپرس