کلاونگ

پیشنهاد کاربران

کلاونگ/ Klăvăng :معطل، مشغول، سرگرم.
مانند: پنج شش تا مرد نمی توانند که خودشان را کلاونگ چار تا بُز کنند!
کلیدر
محمود دولت آبادی
کَلَاوِنگ بودن kalāvangbudan ( مص. مر. ) سرگرم و مشغول کاری بودن
...
[مشاهده متن کامل]

کَلَآوَنگ شُدن: ( مص. مر. ) سرگرم و مشغول کاری شدن
کَلَاوَنگی kalāvangi : مشغول شدن و رفتن به وسیله ای برای تعمیر آن و مدَّتی وقت صرف کردن
واژه نامه ی گویش تون ( فردوس )
تالیف محمد جعفر یاحقی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی

درگیر، معطل، سرگرم