کلانتری

/kalAntari/

مترادف کلانتری: شهربانی، کمیساریا، نظمیه

معنی انگلیسی:
police station, station house

لغت نامه دهخدا

کلانتری. [ ک َ ت َ ]( اِ مرکب ) کمیساریا . ( واژه های نو فرهنگستان ). شعبه ای از شعب شهربانی در نقاطمختلف شهر که مأمور ایجاد و حفظ نظم در حوزه و محله خود می باشد. ( فرهنگ فارسی معین ). کمیسری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( حامص مرکب ) عمل و شغل کلانتر. ( فرهنگ فارسی معین ) : ملا افضل منجم قزوینی که سمت خانه خواهی نواب مهد علیا داشت کمال اعتبار و اقتدار یافته ، مهم کلانتری و معاملات دیوانی قزوین به او متعلق گشت. ( عالم آرای عباسی ص 226 ). || مهتری. بزرگی. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

۱ - عمل و شغل کلانتر : ( ملا افضل منجم قزوینی که سمت خانه خواهی نواب مهد علیا داشت کمال اعتبار و اقتدار یافته مهم کلانتری و معاملات دیوانی قزوین باو متعلق گشت ) . ۲ - مهتری بزرگی . ۳ - ( اسم ) شعبه ای از شعب شهربانی در نقاط مختلف شهر که مامور ایجاد حفظ و نظم در حوزه و محل. خود میباشد کمیساریا کمیسری .

فرهنگ معین

( ~ . ) (اِمر. ) اداره ای است تابع سازمان نیروی انتظامی که حفظ نظم و قانون در بخشی از شهر را به عهده دارد.

فرهنگ عمید

شعبه ای از شهربانی که به کارهای مربوط به حفظ نظم و آرامش یک بخش از شهر رسیدگی می کند.
۲. (حاصل مصدر ) [قدیمی] رهبری، سرپرستی.

جدول کلمات

کمیسریا

مترادف ها

commissariat (اسم)
کلانتری، اداره کارپردازی و خواربار ارتش

police station (اسم)
کلانتری، مرکز پلیس

police court (اسم)
کلانتری، ضابطین شهربانی

پیشنهاد کاربران

کلن در زبان کردی بمعنی بزرگ است
کلان نیز در زبان فارسی به معنی بزرگ می باشد
شاید کلانتر به معنی بزرگ تر باشد
کلانتری تا آخر دوره پهلوی جایگاه و مسئولیت حفظ امنیت و آرامش حوزه استحفاظی که برایش تعریف شده بود را بر عهده داشت در دوره اخیر نیز چند بار اسم عوض کرده که
کمیسریا
پایگاه پلیس درقسمتی ازشهرکه وظیفه آن ایجادنطم وامنیت ورسیدگی به شکایات مردمی در حوزه محدوداستحفاظی مشخص شده می باشد

بپرس