سحر حلال ؛ کنایه از کلام فصیح و موزون که بمنزله ٔ سحر رسیده باشد. ( آنندراج ) . شعر و سخن فصیح که از غایت فصاحت بمنزله ٔ سحر باشد. ( ناظم الاطباء ) . شعر و سخن فصیح و بلیغ که بمنزله ٔ سحر رسیده باشد. ( غیاث ) . سخنان فصیح و بلیغ. ( برهان ) . این جمله مأخوذ است از حدیث �اِن ّ مِن َ البیان لسحراً�. ( نهایه ٔابن اثیر ) :
... [مشاهده متن کامل]
نام سخنهای من از نظم و نثر
چیست سوی دانا سحر حلال.
ناصرخسرو.
ساحرمان گفته اید شاید و لیکن
ساحر اهل خرد ز سحر حلالیم.
ناصرخسرو.
سحر حلال من چو خرافات خود نهند
آری یکی است بولهب و بوترابشان.
خاقانی.
گوهر سحر حلال من شکند آنک
گوهرش از نطفه ٔ حرام برآید.
خاقانی.
ابوالنصر عتبی در تحریر و تقریراین کتاب سحر حلال نموده است. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی ) .
سحر حلالم سَحَری فوت شد
نسخ کن نسخه ٔ هاروت شد.
نظامی.
از سحر حلال او ظریفان
کردند سماع با حریفان.
نظامی.
ماهیان قعر دریای جلال
بحرشان آموخته سحر حلال.
( مثنوی ) .
هر که باشد قوت او نور جلال
چون نزاید از لبش سحر حلال.
( مثنوی ) .
... [مشاهده متن کامل]
نام سخنهای من از نظم و نثر
چیست سوی دانا سحر حلال.
ناصرخسرو.
ساحرمان گفته اید شاید و لیکن
ساحر اهل خرد ز سحر حلالیم.
ناصرخسرو.
سحر حلال من چو خرافات خود نهند
آری یکی است بولهب و بوترابشان.
خاقانی.
گوهر سحر حلال من شکند آنک
گوهرش از نطفه ٔ حرام برآید.
خاقانی.
ابوالنصر عتبی در تحریر و تقریراین کتاب سحر حلال نموده است. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی ) .
سحر حلالم سَحَری فوت شد
نسخ کن نسخه ٔ هاروت شد.
نظامی.
از سحر حلال او ظریفان
کردند سماع با حریفان.
نظامی.
ماهیان قعر دریای جلال
بحرشان آموخته سحر حلال.
( مثنوی ) .
هر که باشد قوت او نور جلال
چون نزاید از لبش سحر حلال.
( مثنوی ) .