کلافه شدن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
کلافه یعنی درگیر موضوعی شدنِ ذهن و پیدا نکردن راه حل برای آن
غیر قابل تحمل شدن، را میگویند کلافه شدم. دیگر طاقتی برای تحمل مشکل نداشتن را میگویند کلافه شده
کلافه:خسته
خسته و کلافه شدن از چیزی - جون به لب شدن از چیزی - به جان آمدن - به تنگ آمدن از ( چیزی که برای مدت طولانی ادامه داشته است )
به ستوه آمدن - کاسه صبر آدم لبریز شدن