کلاجو. [ ک َ ] ( اِ ) پیاله باشد مطلقاً خواه پیاله شراب خوری و خواه قهوه خوری. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). پیاله. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). پیاله. کاس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
هان تا ندهی گوش به آواز دف و چنگ
هان تا نکنی رای صراحی و کلاجو.عمید لوبکی ( از انجمن آرا ).
و رجوع به کلاجوی شود.