کفگیر

/kafgir/

مترادف کفگیر: چمچه، قاشق، معلقه، ملاقه

معنی انگلیسی:
skimmer, shallow flatbladed utensil used for serving food

لغت نامه دهخدا

کفگیر. [ ک َ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) چمچه سوراخ داری که بدان کف چیزی را گیرند. کفک گیر. کفچه. ( ناظم الاطباء ). یکی از آلات مطبخ با سوراخهای کوچک و دسته دار که کف دیگ را بدان گیرند و پلو را با آن به ظرفها کشند. کف زن. کف زنه. کفچلیز. کپچلاز. کفلیز. مرغات. مغرفه. مقدح. مطفحه ، مذویه. مذنب. ( یادداشت مؤلف ) :
گردون کاسه چشم چو کفگیر جمله چشم
نظاره روی زنده دلان کفن درش.
خاقانی.
دستت همه عظم همچوملعق
جانی همه رخنه همچو کفگیر.
اثیر اخسیکتی.
- به ته دیگ خوردن کفگیر ؛ کنایه از تمام شدن مال. به آخر رسیدن دارایی. بی پول شدن. ( از یادداشت مؤلف ) ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

آلتی سوراخ سوراخ ودسته دارکه با آن کف روی پختنی هارامیگیرند، کفچه وکفلیزوکفچلیزوکفچلیزک وکفچلیزه هم گفته شده
( صفت اسم ) آلتی دارای سوراخها ی متعدد دسته که بوسیل. آن کف روی مطبوخ را گیرند کفچلیز : ( آهو خانم نیز با کفگیر دستش از در آشپزخانه سرک کشید ) . یا به ته دیگ خوردن کفگیر . تمام شدن سرمایه بی پول شدن بیچیز شدن : ( پسر بزرگی همینکه بیچیز و بینوا شد و کفگیر ش ته دیگ خورد ... ) .
کفگیر . چمچمه . مرغات

فرهنگ معین

(کَ ) (اِ. ) قاشق بزرگ سوراخ دار که به کمک آن کف روی غذا را می گیرند یا با آن غذا را می کشند.

فرهنگ عمید

آلتی سوراخ سوراخ و دسته دار برای گرفتن کف روی پختنی ها یا ظرف کردن غذا، کفچه، کفلیز، کفچلیز، کفچلیزک، کفچلیزه.

واژه نامه بختیاریکا

کَولیز

مترادف ها

colander (اسم)
صافی، کفگیر، پالونه

spatula (اسم)
کفگیر، مرهم کش

skimmer (اسم)
کفگیر، مطالعه کننده سطحی، الت سرشیرگیری

splatter (اسم)
کفگیر

فارسی به عربی

مصفاة

پیشنهاد کاربران

بپرس