کفچلیز

/kafCeliz/

لغت نامه دهخدا

کفچلیز. [ ک َ چ َ ] ( اِ مرکب ) چمچه بزرگ سوراخ دار را گویند و آن را کفگیر نیز خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). کفچه را گویند که سوراخ سوراخ باشد و طباخان و حلوائیان بدان کف از روی گوشت و شیره و امثال آن بگیرند و بدان طعام و حلوا و جز آن در دیگ برآرند. ( فرهنگ جهانگیری ). کفچلاز. کفچلیزه. کپچلاز. کفجلاز. کفجلیز. کفچلیزک. کفلیز. کفلیزک. ( فرهنگ فارسی معین ). کمچه. مغرفه. ( یادداشت مؤلف ). اَعراب کفچلیز را معرب کرده قفشلیل گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). قفشلیل. کفچلیز، معرب کفچه گیر است ( منتهی الارب ). قفشلیل مغرفه و آن معرب و اصلش کفجلاز است. ( از المعرب جوالیقی ص 251 ) :
در دیگ خرافات کفچلیزی
در آیینه ناکسی خیالی.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 436 ).
به کفچلیز شتر را کسی که آب دهد
بود هر آینه از ابلهی و شیدایی.
مجیر بیلقانی.
چه حلواهای بی آتش رسد از دیگ چوبین خش
سر شاخ پر از حلوا بسان کفچلیز آمد.
مولوی ( از فرهنگ جهانگیری ).
تو در این جوشش چو معمار منی
کفچلیزم زن که بس خوش میزنی.
مولوی ( مثنوی ).
|| جانورکی را نیز می گویند که در آب میباشد و سر و تنه مدور و دمکی باریک دارد گویند بچه وزغ است در غلاف ، بعد از چند روز از غلاف بیرون می آید و آن را به عربی دعموص خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). جانوری است که سر و تنه او مدور بود و دمکی باریک داشته باشد و بر روی آب افتد و بعضی گویند که آن جانور بمرور وزغ شود. ( فرهنگ جهانگیری ).بچه وزغ دمدار و دست و پا نیاورده و دعموص. ( ناظم الاطباء ). بچه قورباغه. ( فرهنگ فارسی معین ). کفچلیزک. کفچلیزه. کفچلاز. معرب آن قفشلیل. در گنابادی کفچلیز بچه قورباغه. در بروجردی کمکیلیز بچه قورباغه. ( از حاشیه برهان چ معین ) :
نهنگ بود عدوکفچلیز گشت از بیم
چو زین نهادی بر جودی نهنگ آسا.
اثیرالدین اخسیکتی.
دعموص جانورکی است یا کرمی سیاه که در پارگینها وقت فرو رفتن آب آن پیدا شود و آن را بفارسی کفچلیز نامند. ( از منتهی الارب ). || بعضی گویند نوعی از ماهی باشد و آن را سگ ماهی خوانند . ( برهان ) ( آنندراج ). سگ ماهی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

کفگیرکوچک، کفچه، کفچلیزک وکفچلیزه وکفلیزهم گفته شده
( اسم ) ۱ - چمچ. بزرگ سوراخ دار کفلیز : ( در دیگ خرافات کفچلیزی در آین. نا کسی خیالی ) . ( ناصر خسرو ) ۲ - بچ. قورباغه ۳ - سگ ماهی .

فرهنگ معین

( ~ . ) ۱ - (اِ. ) چمچة بزرگ سوراخ دار. ۲ - سگ ماهی . ۳ - بچه قورباغه ،کفچلاز، کفچلیزه ، کفجلاز، کفجلیز، مفچلیزک ، کفلیز، کفلیزک نیز گویند.

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) نوزاد دوزیستان که با آبشش تنفس می کند.
۲. [قدیمی] =کفچه: به کفچلیز شتر را کسی که آب دهد / بُوَد هرآینه از ابلهی و شیدایی (مجیرالدین: ۳۳۳ ).

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

کفچلیزکفچلیزکفچلیزکفچلیز
گیلکی ( رشتی ) :کچه . به فتح کاف وتشدید حرف چ .