جمله را حمال خود خواهد کفور
چون سوار مرده آرندش به گور.
مولوی ( از مثنوی چ نیکلسون ).
در زمره توانگران شاکرند و کفور.( گلستان ).
هرکه برخود نشناسد کرم بار خدای
دولتش دیرنماند که کفور است و کنود.
سعدی.
|| در اصطلاح تصوف ، بمعنی کنود است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به کنود شود.کفور. [ ک ُ ] ( ع اِ ) ج ِ کَفر.( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به کَفر شود.
کفور. [ ک ُ ] ( ع مص ) کفر. کفران. ( از اقرب الموارد ). ناسپاسی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن ). کافر شدن به خدای تعالی و ناسپاسی کردن. ( المصادر زوزنی ). ناسپاسی. ( آنندراج ) :
شکر کن ای مرد درویش از قصور
که ز فرعونی رهیدی و از کفور.
مولوی ( مثنوی ).
کفور. [ ] ( اِ ) عیدالکفور یا یوم الاستغفار. یکی از اعیاد یهود است و آن در روز دهم تشرین اول است. ( از مروج الذهب بنقل مؤلف ). و رجوع به روز کفاره و قاموس کتاب مقدس ذیل روز کفاره شود.