کفش دریدن
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
کفش دریدن ؛ پاره کردن کفش. ( فرهنگ فارسی معین ) .
- || کنایه از تکاپوی بسیار کردن. سعی بلیغ نمودن. ( از آنندراج ) ( از فرهنگ فارسی معین ) :
بجستجوی دریدند کفشها تا شد
لری براه تمنا به این گروه دوچار.
شفایی ( در هجو فکری از آنندراج ) .
- || کنایه از تکاپوی بسیار کردن. سعی بلیغ نمودن. ( از آنندراج ) ( از فرهنگ فارسی معین ) :
بجستجوی دریدند کفشها تا شد
لری براه تمنا به این گروه دوچار.
شفایی ( در هجو فکری از آنندراج ) .