کفش خواستن
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
کفش خواستن ؛ طلب کردن کفش. ( فرهنگ فارسی معین ) .
- || کنایه از تهیه سفر کردن و بسفر رفتن. ( از برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ) . مقابل کفش نهادن. ( فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به کفش نهادن در همین ترکیبات شود.
- || کنایه از تهیه سفر کردن و بسفر رفتن. ( از برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ) . مقابل کفش نهادن. ( فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به کفش نهادن در همین ترکیبات شود.