کفش بر سر کسی زدن

پیشنهاد کاربران

کفش پیش پای او نمی تواند گذاشت ؛ رتبه اش چندان پست است که این کار را نمی شاید. لایق خدمتگزاری وی نیست. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
چون به قصد جلوه آید قامت رعنای تو
سرو نتواند گذارد کفش پیش پای تو.
محسن تأثیر ( از آنندراج ) .
کفش پوش ؛ پوشنده کفش.
- || کنایه از شاطر و عیار. در قصه حمزه در تعریف عمرو عیار آمده : سرخیل بساط کفش پوشان جهان. ( آنندراج ) .
- || پوشش کفش.
کفش بر سر کسی زدن ؛ ظاهراً در بیت زیر کنایه از خوار و خفیف داشتن اوست :
به خدمت منه دست بر کفش من
مرا نان ده وکفش بر سر بزن.
سعدی ( بوستان ) .

بپرس