کفره
لغت نامه دهخدا
کفرة. [ ک َ رَ ] ( ع اِ ) تاریکی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ظلمت. ( از اقرب الموارد ).
کفره. [ ک َ ف َ رَ / رِ ] ( از ع ، ص ، اِ ) مردمان کافر و ملحد و بیدین. ( ناظم الاطباء ) : لشکراسلام... گروهی انبوه از کفره فجره طاغیه باغیه را به دارالبوار فرستاده. ( سلجوقنامه ظهیری ص 26 ). کفره فجره گرج طمع بر تملیک ولایت مستحکم کردند. ( جهانگشای جوینی ). || مردمان ناسپاس. ( از ناظم الاطباء ). و به هر دو معنی رجوع به ماده قبل شود.
کفره. [ ک َ ف َ رَ / رِ ] ( اِ ) کپره. ( یادداشت مؤلف ).
- کفره زده ؛ کپره زده.( یادداشت مؤلف ). و رجوع به کپره شود.
فرهنگ فارسی
کپره . کفر زده کپره زده
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید