کفش از کپش امده و انرا در کاپشن لاتین میبینیم . کپ یا کاپ همانیست که بعد ها به پاشنه پا ( به دلیل U شکل بودن ان ) و جام یا کاپ ( CUP ) گفته شد که باز هم از برای U شکل بودن ان است . همچنین در گپر که بعد ها کَپَر ( نوعی چادر کوچ نشینان ) آنرا داریم
... [مشاهده متن کامل]
در کَپَک =کفک = کَپ کوچک
کپ که بعد ها کف شد
در کپشن و کاپشن = caption که هم پوشاننده و پنهان کننده است انرا داریم
توضیح اینکه کف میپوشانند و مخفی میکند همانطور که کفش ( کپش ) میپوشانند و مخفی میکند / از سویی پوشاندن در زبان امروزی هم دو چمِ برتن کردن و پنهان کردن دارد ؛ همگی اینها از هم آمدند.
کفش از کپش امده و انرا در کاپشن لاتین میبینیم . کپ یا کاپ همانیست که بعد ها به پاشنه پا ( به دلیل U شکل بودن ان ) و جام یا کاپ ( CUP ) گفته شد که باز هم از برای U شکل بودن ان است . همچنین در گپر که بعد ها کَپَر ( نوعی چادر کوچ نشینان ) آنرا داریم
در کپک = کپ کوچک
در کپ که بعد ها کف شد
در کپشن و کاپشن = caption که هم پوشاننده و پنهان کننده است انرا داریم
روشن اینکه کف میپوشانند و مخفی میکند همانطور که کفش ( کپش ) میپوشانند و مخفی میکند / از سویی پوشاندن در زبان امروزی هم دو چم برتن کردن و پنهان کردن دارد ؛ همگی اینها از هم آمدند.
چیزی که پیداست اینه بر وزن مادر؛ برادر ؛ خواهر، پدر؛پسر؛دختر و . . . . . گبر یا گپر از گپ ِر یا کپ ِر آمده ( صفت فاعلی ساز در دوران قدیم که بعد ها به گر امروزی تبدیل شد ) حال اگر از گپ آمده باشد میشود حرف و فاصله ( gap = سخن یا فاصله ( توضیح اینکه حرف در عربی یعنی فاصله و تحریف یعنی فاصله اندازی و دور ساختن از اصل هر چیزی ) ) و گپر میشود کسی که تحریف میکند یا فاصله می اندازد ( همانی که نوشتید کافر ) اگر از کپ آمده باشد که بعدها کف و کفر از ان ساخته شد میشود پوشاننده؛
مورد دیگر واژه جبر است که گویا با تبدیل گ به ج و پ به ب از گپر ساخته شده و به ظالم و جابر امروزی شناخته میشود و به گمان میرسد نامسلمانان را به این عناوین نسبت دادند؛ پس گویا ظالم، جابر، کافر و مخفی کنندگی از نامسلمانی را به آنان نسبت داده بودند.
برابر کفرآمیز در زبان های ایرانی حرفه آمیز یا ثواب آمیز است. . .
یادتون باشه بیشینه واژگان فنی و کاربردی اسلامی حاصل ترجمان متون ایرانی به عربی است. . .
کُفر: بی - دینی، دین - ستیزی، دین - ناباوری، بیخدایی، خداستیزی، خداناباوری، دگراندیشی
واژه کفر
معادل ابجد 300
تعداد حروف 3
تلفظ [kofr]
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( کُ ) ( اِ. )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
پوشش ۉپنهان کردن چیزی . انگار کردن خدا یا پیامبر واصول یافروع دین.
کفر در پایه واژه ای همسان پوشش وپنهان است دیگر معنی ها قرار دادی هستند . مانندی نقض که در معنی پایه شکستن چۉب یا نی یاهرشکستنی دیگر است. د معنی های گرفته شده ی دیگر بر هم زدن پیمان وقرار داد را میرساند . شکست پیمان ، نقض پیمان . پایان یک قرار، منقضی. وغیره از این وازه ی نقض است .
... [مشاهده متن کامل]
کفر هم در قرآن و زبان عربی همچنین گردش معنی داشته است . حالا از کفر به خدا تا کفر به طاغوت.
کَفر یعنی ناسپاسی و ناشکری
کُفر یعنی بی دینی و الحاد
خداوند متعال در لحظه جاودانه حال هم عالم غیب و امر و ملکوت را در بر دارد و هم عالم شهود و ملک و دنیوی را. لذا هرکس که فقط به غیب بودن خداوند باور داشته باشد و اورا در ورای عالم شهود به پندارد، مرتکب بزرگترین
... [مشاهده متن کامل] کفر شده است. همچنین هر کس که درجهت زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط انسان و در حافظه تاریخ ، نام و نشان و اثر خودرا به نام و کلام و امر خداوند متعال به چسباند، مرتکب بزرگترین گناه گردیده است.
کفر متضاد واژهی ایمان هست ( Faith )
کافر متضاد واژهی مومن هست ( Believer )
کفر : Unbelief / Disbelief / Non - belief / To be Thankless / To be Faithless / Ingratitude
کافر : Unbeliver / Infidel / Pagan / Rejector / Denier / Disbeliever / Unbeliever / Nonbeliever / Non - muslim
... [مشاهده متن کامل]
از دید قرآن کفر یعنی ناسپاسی از خدا ( Ingratitude / being thankless toward God ) و کافر یعنی ناسپاس در برابر خدا ( being Ungrateful toward God )
کافِر، دین ناباور، بی کتاب، ناگرونده، ناگرویده یا ناخستو به کسی گفته میشود که از نظر پیروان یک دین، به آن دین اعتقاد نداشته باشد. در قدیم، زندیق هم میگفتند.
گاهی از مشرک به جای کافر استفاده میشود : مشرک یعنی Polytheist کسیکه به Polytheism ( چندخدایی - چندخداپرستی ) اعتقاد داره
مشرک از شرک میاد. شرک یعنی گناه بت پرستی یا اعتقاد به خدایی که یگانه و تک نیست
Idol - worshippers : بت پرستان
Idolatry : بت پرستی
Islamic Scholars : علمای اسلام
فاسق یعنی :
۱. گناهکار ( Sinner )
۲. زناکار ( Fornicator ) : زنا رابطه جنسی بین دو نفر که ازدواج نکردند. یعنی شما با دوست دخترت هم این رابطه را داشته باشی زناکار خطاب میشی
ظالم یعنی
۱. جنایتکار - شرور - جانی - خلافکار - تبهکار ( Villain )
۲. ستمگر یا رنج و آزار دهندهی دیگران ( oppressor )
از نگاه اسلام ظالم، فاسق، مشرک، کافر همگی خطاکاران ( Wrongdoers ) هستند
عمل کافر خطاب قرار دادن مسلمانی که به زبان، خود را مسلمان معرفی کرده را تکفیر میگویند
معاهد یا ضمی ( Dhimmi ) :
ذمی یا معاهد یک اصطلاح تاریخی برای غیر مسلمانانی است که در یک دولت اسلامی ( islamic state ) با حمایت قانونی زندگی میکنند. معاهدین در صورتی که مالیات رای ( جزیه : Jizya ) را پرداخت میکردند، از وظایف خاصی که مخصوصاً به مسلمانان اختصاص داده میشد معاف میشدند، اما در غیر این صورت طبق قوانین این کشور برابر بودند.
برخی دیگر اظهار می دارند که اقلیت های دینی تابع مقام معاهد ( مانند یهودیانjews، سامریانSamaritans، گنوسی هاGnostics، مندیانMandeans و زرتشتیانZoroastrians ) از جایگاه مسلمانان در کشورهای اسلامی پایین تر بودند. یهودیان و مسیحیان ( اهل کتاب : People of the book ) ملزم به پرداخت مالیات جزیه و خراج ( Kharaj ) بودند، در حالی که سایرین، بسته به احکام مختلف مذهب چهارگانه، ممکن است ملزم به گرویدن به اسلام، پرداخت جزیه، تبعید یا کشته شدن تحت مجازات اعدام اسلامی شوند.
معاند خودفروخته :
Self - professed : هویت خود را اعلام کرده - خود را معرفی کرده - هویت خود را مشخص کرده
مثال : In modern times, kafir is sometimes applied towards self - professed Muslims particularly by members of Islamist movements. The act of declaring another self - professed Muslim a kafir is known as takfir, a practice that has been condemned but also employed in theological and political polemics over the centuries
معاند از عناد میاد ولی ۲ تا معنی داره :
۱. معارض : فردی که فعالانه با کسی مخالفت می کند / کسیکه به صورت میدانی و در صحنه با استفاده از نیرو و قدرت فیزیکی از به وقوع پیوستن چیزی جلوگیری میکنن
۲. معاند - عنید : از عناد به معنای لجبازی ( Stubbornness ) میاد و یعنی لجباز ( کسیکه سفت و سخت چسبیده به عقاید خودش و شدیداً در برابر نظرات و عقاید و نصیحت های بقیه گارد داره )
معاند به انگلیسی :
Stubborn / Obstinate / Uncompromising / Adamant / Bullheaded / Unrelenting / Unruly / Die - hard / Unyielding / Person in opposition to
کفر :کفر در لغت و همچنین در لسان قرآن به معنی انکار و مخالفت و ترک است ، گاهی به انکار خدا و یا نبوت پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) اطلاق می شود و گاهی به انکار و یا مخالفت در برابر دستورات دیگر. ( تفسیر نمونه ج : 5 ص : 21 )
پنهان کردن
نادیده گرفتن
از لحاظ وحی، نادیده گرفتن وحی ( قرآن ) مفهوم ناباوری دارد
و از لحاظ نعمت، نادیده گرفتن مفهوم ناسپاسی دارد
بوده، را نبوده دانستن
کفر واژه ای پارسی است که از کیفر میاید و همچنین برخی زبانشناسان میگویند واژه کفر اربیده واژه گبر است که هر دو نگر دانشور و درست است.
ایرانی بخودت بیا
ناگرویدن ( به دین ویژه ای است که می تواند هر دینی باشد )
آمیخته واژه ی �بی دینی� که در بالا از آن یاد شده به آرش واژه ی از ریشه عربی �کُفر� نیست. آمیخته واژه ی �بی دینی� آرش دربرگیرنده تری از �کُفر� دارد.
... [مشاهده متن کامل]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرش باریک تر واژه ی عربی �کُفر� ناگرویدن به دین ویژه ای است که می تواند هر دینی باشد؛ همچنانکه بدرازای تاریخ دین های ترسایی و اسلامی و یهودایی و نیز فرقه ها و مذهب های گوناگون درون هر یک از این دین ها، هر یک دیگری را به �کفر� و �زندقه� و خدانشناسی متهم کرده، بارها و بارها یکدیگر را به تیغ شمشیر سپرده اند.
آمیخته واژه ی �بی دینی� . . . آرش دربرگیرنده تری از �کُفر� بدست می دهد. ب. الف. بزرگمهر
برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوندِ زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۲۷ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/05/blog - post_17. html
نگرویدن
به معنی میوه گس یا بدون آب در گویش کرمانشاهی
کُفر به معنای ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻥ ﻭ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺳﺖ. ﺷﺨﺺ ﻣﻨﻜﺮ ﺩﻳﻦ، ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺣﻘﺎﻳﻖ ﻭ ﺁﻳﺎﺕ ﺍﻟﻬﻲ ﺭﺍ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻳﺎ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ، ﻛﺎﻓﺮ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯ ﻭ ﺷﺐ، ﻛﺎﻓﺮ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﻫﺴﺘﻪ ﺭﺍ
... [مشاهده متن کامل] ﺯﻳﺮ ﺧﺎﻙ ﻣﻲ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ ﻭ ﺷﺐ همﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺮﺩﻩ ﻱ ﺳﻴﺎه پنهان کرده یا می ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ. ﻛﻔﺮﺍﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ.
کفر
پوشاندن. در مفردات گوید: کفر در لغت به معنى پوشاندن شىء است. شب را کافر گوئیم که اشخاص را مىپوشاند و زارع را کافر گوئیم که تخم را در زمین مىپوشاند کفر نعمت پوشاندن آن است با ترک شکر، بزرگترین کفر انکار وحدانیت خدا یا دین یا نبوت است. کفران بیشتر در انکار نعمت و کفر در انکار دین به کار رود و کفور ( به ضم کاف ) در هر دو. در مجمع فرموده: کفر در شریعت عبارت است از انکار آنچه خدا معرفت آن را واجب کرده از قبیل وحدانیت و عدل خدا و معرفت پیغمبرش و آنچه پیغمبر آورده از ارکان دین هر که یکى از اینها را انکار کند کافر است. راغب گوید: کافر در عرف دین به کسى گفته مىشود که وحدانیت یا نبوت یا شریعت یا هرسه را انکار کند. به هر حال کافر کسى است که اصول یا ضرورى دین را انکار کند. کفران: چنانکه از راغب نقل شد بیشتر در انکار نعمت و ناسپاسى به کار رود [انبیاء:94]. یعنى هر که از روى ایمان اعمال شایسته را انجام دهد به سعى او ناسپاسى نیست و خدا آن را نادیده نخواهد گرفت بلکه پاداش خواهد داد این لفظ فقط یکبار در قرآن آمده است در آیات [بقره:152]. [نمل:40]. مراد از کفر ناسپاسى است ایضاً در [شعراء:19]. یعنى اى موسى کردى کارت را که کردى ( و قبطى را کشتى ) حال آنکه به نعمت من از ناسپاسان بودى. کَفور: ( به فتح کاف ) مبالغه در کفران نعمت است یعنى بسیار ناسپاس [هود:9]. آن ظاهراً مصداق کفر نیز واقع مىشود مثل [فاطر:36]. �کَفُورْ� جمعاً 12 بار در قرآن مجید آمده است. کفُور: ( به ضم کاف ) مصدر است به معنى جحود و انکار از راغب نقل شد که در انکار دین و انکار نعمت به کار رود و جمعاً سه بار در قرآن آمده است [اسراء:89]. ظاهراً مراد از آن انکار دینى است یعنى: از هر مثل در این قرآن آوردیم ولى بسیارى از مردم جز انکار حق نکردند ایضاً [فرقان:50]. [اسراء:99]. کَفّار: ( به فتح کاف ) مبالغه کافر وبه قول راغب آن در افاده مبالغه از کفور ابلغ است. ظاهر قرآن آن است که در کفر دین و کفر نعمت به کار رفته [ق:24]. در کفر دینى است [ابراهیم:34]. ظاهراً در کفر نعمت است. کفار ( به بضم کاف ) جمع کافر است به نظر راغب استعمال آن در منکر دین بیشتر از منکر نعمت است [بقره:161]. این لفظ جمعاً 21 دفعه در قرآن به کار رفته و همه جا مراد از آن منکرین دین است مگر در آیه [حدید:20]. که مراد زارعان و کشاورزان است. کَفَّارة: مراد از کفاره آن است که گناه را به احسن وجه مىپوشاند و جبران مىکند [مائده:89]. آن کفاره سوگندهاى شماست چون قسم خوردید مراد از آن آزاد کردن بنده یا طعام ده نفر فقیر است. [مائده:45]. یعنى: هر که از قصاص عفو کند آن عفو و تصدق کفاره گناهان اوست از امام صادق �علیه السلام� منقول است که به قدر عفو به قدر جنایتى که بر او وارد شده از گناهانش آمرزیده شود همچنین است تکفیر سیئات [انفال:29]. مراد از آن پوشاندن و از بین بردن آثار گناهان است و در �سیئه� گفتیم که مراد از آن در غالب آثار معاصى است رجوع شود به �سیئه�. کوافر: جمع کافره است یعنى زنان کفر و فقط یکبار در قرآن یافته است [ممتحنه:10]. یعنى: نکاح زنان کافر را نگاه ندارید بلکه آنچه از مهریه دادهاید بگیرید و رهاشان کنید. درباره آیه در �عصم� و در �طعم� ذیل عنوان طعام اهل کتاب و زنان آنها توضیح داه شده است. کافور: در اقرب الموارد گوید: کافور عطرى است از درختى که در جبال هندوچین است به دست مىآید، درخت آن سایه بزرگ دارد و کافور در جوف شاخهها و ترکههاى آن مىباشد، رنگ کافور ابتدا قرمز است و با تصعید سفید مىگردد. ناگفته نماند غلاف ثمرهها و غنچه آنها را نیز کافور گویند که میوه را پوشانده است. [انسان:6 - 5]. �عَیْناً� را اگر بیان کافور بگیریم، نتیجه این مىشود که کافور چشمه ایست در بهشت یعنى: نیکوکاران مىآشامند از جامى که مخلوط آن از کافور است و آن چشمه ایست که بندگان خدا از آن مىآشامند ظاهراً مراد از ابرار اصحاب یمین و از عباداللَّه مقربون اندر رجوع شود به �سابقون� و �مقربون�. شاید مراد از کافور عطر مخصوص باشد که به جام مخلوط شده و �عیناً� در تقدیر �من عین� است در اینصورت کافور نکره است نمىشود به کافور دنیا قیاس کرد. اینک مطالبى در زمینه کفر: کفر عنادى آیا مراد از �کَفَرُوا - یَکْفُرُونَ - کافِروُن - کُفَّار� آنهایى اند که دانسته و از روى عمد حق را پرده پوشى و انکار کردهاند یا به کفاریکه عن جهل و از روى ندانستن کافراند نیز شامل مىباشد؟ به عبارت دیگر آیا کافر عن عنادٍ مورد عذاب آخرت است یا کافر عن جهلٍ را نیز شامل است؟ ناگفته نماند: این سوال دو سوال است. اول: آیا مراد از کافر کسى است که عن عنادٍ کافر باشد یا اعم است؟ دوم: آیا عذاب آخرت براى کافر عنادى است یا همه را شامل مىباشد؟ به نظر مىآید: اطلاق کافر در قرآن اعم است و به هر دو قسمکافر شامل مىباشد مثلا آیه [بقره:6]. و نظائر آن صریحش در کفر از روى عناد و لجاجت است ایضا آیاتیکه در باره عدهاى از کفار آمده [نمل:14]. و یا موسى �علیه السلام� به فرعون مى گفت: [اسراء:102]. یا در باره اهل کتاب آمده که دانسته و روى عمد اسلام را انکار مىکردندمثل [بقره:146]. و نیز در باره آنها آمده [آل عمران:19]. که در �خلف� و �امن� مشروحا گفته شده است. از طرف دیگر این آیات را مىخوانیم[مائده:73 - 72]. معلوم است که عدهاى از آنهامطلب را مىدانستند ولى براى حفظ مقام و یا عناد در برابر اسلام آن را مىگفتند ولى عده زیادى از آنها یقینا بدون توجه از بزرگان خود پیروى کرده و عن جهل آن عقیده را قبول داشتند پس به اطمینان مىشود گفت که کفر از روى جهل و از روى عدم توجه نیز کفر است و گرنه در باره عده بسیارى که کفر را از پدران خود به ارث بردهاند و بى سواد و بى توجهاند باید بگوییم کافر نیستند و واسطه میان کفر و ایمان اند، ایضا آیاتى نظیر [تغابن:2]. [مائده:44]. ظهورشان در اعم است، آنکه �ما اَنْزَلَاللهُ� را مىداند و با آن حکم نمىکند و آنکه نمىداند هردو �بِما اَنْزَلَ الله� حکم نکردهاند پس کافراند. گفتیم: اگر آیات به کفار عن جهل شامل نشود پس باید گفت مردم سه گروهاند: مؤمن و کافر از روى عناد و کافر از روى جهل، که واسطه است میان مؤمن و کافر. پس یاباید کافر را اعم بدانیم و یا قائل به واسطه شویم ولى ناگفته نماند که ظهور اکثر آیات در کفر عنادى است و در کفر از روى قصور کم استعمال شده است. اما راجع به سوال دوم که عذاب آخرت براى کافر عنادى است یا اعم مىباشد؟ باید دانست که کفار عن جهل در حکم مستضعفین و یا از مصادیق متضعفین اند که در �ضعف� در باره آن مفصلا بحث کردهایم و آیات عذاب شامل حال کسانى است که دانسته و از روى عناد و لجاج به حق تسلیم نشده و ایمان نمىآورند یعنى آنانکه حجت بر آنهاتمام شده و مورد تبلیغ قرار گرفتهاند ولى انبیاء ودین را تکذیب کرده و از پیشرفت آن جلوگیرى نمودهاند. در این مطلب دو دسته آیات داریم: اول آیاتیکه بعداز �کَفَرُوا� قید � وکَذَّبُوا، و صَدّ وُا عَنْ سَبیلِ اللهِ� دارند یعنى آنانکه کافر شده و حق را انکار کرده و پیامبران را تکذیب نمودهاند و مانع پیشرفت دین شدهاند روشن است که تکذیب و صد پس از تبلیغ و اتمام حجت است. دوم: آیاتیکه مطلق �کَفَرُوا� دارند در این صورت آیات دسته اول قید آیات دسته دوم و مخصص آنهااند بعضى از آیات قسم اول چنین اند: 1 - [بقره:39]. 2 - [نساء:167]. 3 - [مائده:86 - 10]. 4 - [نحل:88]. 5 - [روم:16]. این قبیل آیات زیاداند و چنانکه گفتیم: تکذیب و صد پس از تبلیغ دین است تا کافرى دین را نداند تکذیب آن نتواند واز پیشرفت آن ممانعت غیرمقدور است. آیات دسته دوم نظیر این آیاتند: 1 - [بقره:161]. 2 - [آل عمران:4]. پس آیات مقید، آیات مطلق را مخصصاند. کفر بعد از ایمان چیست؟ آیاتى داریم که کفر و ایمان در آنها پى درپى آمده و هر یک جاى دیگرى را مىگیرد مثل: 1 - [آل عمران:86]. 2 - [آل عمران:90]. 3 - [نساء:137]. به نظر نگارنده همانطور که در �امن� گفته شده مراد از ایمان در اینگونه آیات اعتقاد نیست وگرنه چطور ممکن است که چند دفعه عوض شود بلکه مراد از ایمان تسلیم به علم است در اینصورت خیلى عادى است که انسان به عقیده و علم خود تسلیم شود سپس طغیان کند و هکذا. قبول عمل از کفار در این زمینه مطلب مشروحى در �عمل� و در �مستضعف� بیان شده به آنجا رجوع شود به صراحت قرآن اعمال نیکى که کافر معاند انجام مىدهد مقبول درگاه خدا نیست ولى در کفار عن جهل سخنى هست که در دو محل فوق گفته شده است. معتقد چرا کافر مىشود؟ این سخن شایان دقت است. شخصى که به دین و آیات خدا معتقد است چطور کافر مىشود و به اعتقاد خویش تسلیم نمىباشد آیا ممکن است انسان بداند تنور پر از آتش است باز توى آن قدم نهد؟!! در جواب مىگوییم: سه صفت زشت موجب آن مىشودکه انسان دانسته و از روى علم کافر شود و با اعتقاد به گناه و حرام بودن چیزى، آن را انجام دهد: 1 - تکبر و خودپسندى. این بلایى است که مبتلا به آن ، دانسته و از روى علم کافر و تارک عمل خواهد بود مثل ابلیس که به خدا و قیامت و پیامبران عقیده داشت ولى خودپسندى کار او را ساخت [بقره:34]. و مىگفت [اعراف:12]. این مطلب مشروحا در �امن� گذشته است ایضا آیاتیکه کفر کافران را به استکبار نسبت مىدهد [قصص:39]. این آیه در باره فرعون و فرعونیان است که معجزات موسى �علیه السلام� را دیدند ولى: [نمل:14]. همین �عُلُو� و جاهطلبى بود که نگذاشت از یقین خود پیروى کنند. آنانکه از اهل کتاب نبوت رسول خدا�صلى الله علیه وآله� را دانسته انکار کردند به همین دردمبتلا بودند [بقره:146]. 2 - حسد. این صفت زشت نیز مانند خودبینى شخص را دانسته مرتکب کفر و گناه مىکند چنانکه در قضیه حضرت یوسف�علیه السلام� که برادرانش به او حسد ورزیدند و جریان کشتن پسر آدم برادر خویش است ( مائده:27 به بعد ) در آیاتیکه راجع به اختلاف اهل کتاب و انکار اسلام، نازل شده کلمه �بغیاً� بیشتر به چشم مىخورد که بغى و حسد آنها را واداشته تا دانسته اختلاف کنند و حق را انکار نمایند. [شورى:14]. ایضاً [جاثیة:17]. [بقره:213]. [آل عمران:19]. [یونس:90]. 3 - حرص. طمع و حرص صفت مذمومى است که شخص را دانسته و از روى علم به گناه وامى دارد مثل حرص آدم به خوردن از شجره منهیه. بیشتر اهل ایمان را سبب گناه همین حرص وطمع و عدم قناعت است از حضرت امام حسن مجتبى�علیه السلام� منقول است: �هَلاکُ النَّاسِ فى ثَلثٍ: اَلْکِبْرُ وَ الْحَسَدُ وَالْحِرْصُ. فَالْکِبْرُ هَلاکُ الدّینِ وَ بِهِ لُعِنَ اِبْلیسُ. وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِه اُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَةِ. وَالْحَسَدُ رائِدُ السّوُءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قابیلُ هابیلَ�. کافر و تارک عمل در آیات قرآن به تارک عمل کافر اطلاق شده است مثل تارک حج که در باره آن آمده [آل عمران:97]. در باره اهل کتاب آمده: خونهاى خویش را مىریزند و عدهاى را از دیار خویش مىرانیدو. . . [بقره:85]. در کافى باب وجوه الکفر روایتى از حضرت صادق �علیه السلام� نقل شده که کفر را به پنج قسمت تقسیم کرده و فرموده: کفردر کتاب خدا بر پنج وجه است: کفر جحود و آن دو قسم است انکار ربوبیت و انکار حق بعد از علم. سوم کفران نعمت. چهارم ترک مأمور به پنجم کفر برائت. چنانکه قوم ابراهیم �علیه السلام� به کفار گفتند: [ممتحنه:4]. که مراد از کفر برائت و بیزارى است. ( خلاصه روایت ) . کفر و برائت کفر گاهى به معنى برائت و بیزارى آید مثل [عنکبوت:25]. طبرسى و راغب آن را در آیه به معنى برائت گفتهاند یعنى روز قیامت بعضى از شما از بعضى برائت جوید و بعضى بعضى را لعن کند. ایضا آیه [ممتحنه:4]. از حضرت صادق �علیه السلام� نقل شده که کفر به معنى برائت است. [مائده:5]. هر کس از ایمان بیزارى جوید یا آنرا انکار کند عملش پوچ شده است. [ابراهیم:22]. من از آنچه مرا در آن شریک قرار دادید بیزارم این سخن شیطان است به اهل عذاب در روز قیامت، ظاهرا تمام آیاتیکه در باره کفر خدایان دروغین نسبت به پیروانشان در روز قیامت آمده، همه به معنى بیزارى است.
... [مشاهده متن کامل] کفر : انکار دین
کافر به کسی گفته می شود که خدا یا پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) یا شریعت یا هر سه را منکر شود .
کفر. [ ک ُ ] ( ع مص ) ناسپاسی کردن . ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) . انکار کردن و پوشاندن نعمت خداوند را. ( از اقرب الموارد ) . ناخستو شدن . ( یادداشت مؤلف ) . یقال ، کفر نعمة اﷲ و بها
... [مشاهده متن کامل] ای جحدها و سترها. ( منتهی الارب ) . || ناگرویدن . ( منتهی الارب ) ( ترجمان القران ) ( غیاث ) . ناگرویدن به خدای تعالی . ( تاج المصادر بیهقی ) ( از دهار ) . ضد ایمان آوردن . ( از اقرب الموارد ) . کَفر. کُفور. کُفران . ( از منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ) . || ( اِمص ) ضد ایمان . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . خلاف ایمان نزد هر طائفه ای . ( از اقرب الموارد ) . الحاد و بی دینی و بی اعتقادی و بی ایمانی . ( ناظم الاطباء ) الحاد. بی دینی . ( فرهنگ فارسی معین ) . خلاف دین . مقابل ایمان . ( یادداشت مؤلف ) . بی اعتقادی به اسلام . از دینی بجز اسلام پیروی کردن : قل قتال فیه کبیر و صدعن سبیل اﷲ و کفر به . ( قرآن 217/2 ) .
کفر : بی ایمانی . بی دینی
�کفر� به معنای پوشاندن و نادیده گرفتن حق .
کفر و شرک مقابل ایمان هستند.
پوشاند
مثال: کفر عنهم سیئاتهم=پوشاند از انها بدی ها را
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)