چو سرما شود سخت لاغر شوند
به آواز مانند کفتر شوند.
فردوسی ( از انجمن آرا ).
- کفترباز ؛ کبوترباز. آنکه کبوتر نگه دارد و قسمتی از اوقات خود را به بازی با آنها یا در تیمار داشت آنها بگذراند.- کفتربازی ؛ بازی با کبوتر. عمل کفترباز.
- کفترخان ؛ کبوترخان. ( یادداشت مؤلف ).کبوترخانه
کفتر. [ ] ( اِخ ) شهرکی است بر کوه بارجان به کرمان و هرچه از کوه بارجان افتد بدین شهرک و دهک [ شهرکی دیگر ] افتد. ( از حدود العالم چ دانشگاه ص 128 ).