هیبتش الماس سخت را بکفاند
چون بکفاند دو چشم مار زمرد.
منوچهری ( دیوان ص 18 ).
بدخواه جاهت ار همه تن دل شود چو ناراز سهم و بیم تو بکفاند چو نار دل.
سوزنی.
|| پاشیدن. افشاندن. از هم باز کردن : به باد هنر گل کفانم بر اوی
ز ابر سخن در فشانم بر اوی.
( گرشاسب نامه چ یغمایی ص 20 ).
گل کفاند به خار در میدان در چکاند ز مشک بر کافور.
مسعودسعد ( در وصف قلم ).
و رجوع به کفانیدن و کفیدن شود.