کفاءه

لغت نامه دهخدا

( کفاءة ) کفاءة. [ ک َ ءَ ] ( ع مص ) همتا و مانند شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). همتا گشتن و مانند شدن. ( ناظم الاطباء ). حالتی که در آن چیزی با چیزی دیگر برابر و مساوی باشد. ( از اقرب الموارد ).مانند همدیگر شدن دو قوم. ( غیاث ) ( آنندراج ). || نظیرو مانند بودن زوج برای زوجه. ( از تعریفات جرجانی ) ( از اقرب الموارد ). در نکاح ، آن است که زوج از جهت حسب و دین و نسب و خانه وجز آنها با زوجه برابر باشد. ( ازتاج العروس ). در اصطلاح فقه ، هم کفو بودن زن و شوی است و آن تساوی در شش امر است : 1- نسب 2- اسلام 3- حرفه 4- حریت 5- دیانت 6- توانایی مرد برای نفقه داد بزن. ( از فرهنگ علوم سجادی ). و رجوع به کفأت شود.

کفاءة. [ ک َ ءَ ] ( ع اِ ) پاداش. کفاء. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). پاداش و جزا. ( ناظم الاطباء ).

کفاءة. [ ک َ / ک ُ ءَ ] ( ع اِ ) بار خرمابن در سال آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بار خرمابن در یک سال. ( از ناظم الاطباء ). بار آن سال درخت خرما. ( شرح قاموس ). || منافع کشت زمین در سال آن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). منافع زمین کشت در یک سال. ( از ناظم الاطباء ). کشت سالانه زمین. ( از شرح قاموس ). || منافع نتاج شتران در همان سال یا نتاج سپس گذشتن یک سال یا زیاده از آن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). نتاج شتران دریک سال. ( از ناظم الاطباء ). در شتر زائیدن یا زائیده آن سال است بعد از گردیدن آن سال یا بیشتر. ( شرح قاموس ). یقال : منحه کفاءة غنمه ؛ یعنی داد او را شیر وبچه و پشم یک سال گوسفندان خود را تا از آنها منتفعشود و پس از گذشتن یکسال و بردن این منافع گوسفندان را بازگرداند. ( منتهی الارب ) ( از شرح قاموس ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به منتهی الارب و اقرب الموارد شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس