abnegation (اسم)انکار، چشم پوشی، کف نفس، رد، فداکاریcontainment (اسم)کف نفسself-abasement (اسم)کف نفس، پست سازی یا تحقیر خود، تذلیل نفس، خود شکنیself-command (اسم)کف نفس، خودداری، خودفرمانیself-control (اسم)کف نفس، خودداری، مسک نفس، قوه خودداریself-sufficiency (اسم)کف نفس، خود رایی، خود سری، خود بسی، استغناء، استغناء طبع
نگهداری نفس از آنچه که قبلا تجربه کرده و ضرورت نیست/پرهیز از اوامر نفس امرکننده/بسند کردن نفس به حداقل چیزها، قناعتپایین آوردن روح به کمترین مقدار نادیده گرفتن ارزشکفّ نَفس. خودداری. خویشتنداری. پرهیزکاری. عفاف. تعفف. ( منبع: لغتنامۀ دهخدا ) رجوع شود به واژۀ «کف».+ عکس و لینک