دزدیدن قمارباز ورق را با مهارتی خاص. ( یادداشت مؤلف ) :
بهر کف رفتن نهد انگشت بر حرفم حسود
خرده گیری خرمنم را خوشه چینی کردن است.
سعید اشرف ( از آنندراج ).
|| پول کسی را هنگام تبدیل به پول خود کم دادن. ( فرهنگ فارسی معین ).- کف رو ؛ عیار و طرار. کسی که کف می رود. آنکه هنگام تبدل پول کسی ، پول وی را کم دهد. ( فرهنگ فارسی معین ).