کعل

لغت نامه دهخدا

کعل. [ ک َ ] ( ع اِ ) گوه. ( منتهی الارب ) ( از تاج العرس ). || سرگین هر حیوان بعد از تغوط و انداختن غائط. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || آنچه از چرک و ریم که به خایه تکه چسبیده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || ( ص ) مرد پستک سیاه فام. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).کُعَل. || شبان ناکس و فرومایه. ( منتهی الارب ). || خرمای بهم چسفیده. || مالدار زفت و بخیل. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).

کعل. [ ک ُ ع َ ] ( ع ص ) مرد کوتاه سیاهفام. کَعل. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

فرهنگ فارسی

مرد کوتاه سیاهفام . کعل

پیشنهاد کاربران

بپرس