کعبه رو. [ ک َ ب َ / ب ِ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) آنکه به کعبه رود. آنکه قصد کعبه کند. زائر کعبه : کعبه روی عزم ره آغاز کردقاعده کعبه روان ساز کرد.نظامی.نالان به سر کوی تو آئیم که ذوقی است در قافله کعبه روان بانگ جرس را.کمال خجندی ( از آنندراج ).
( صفت ) آنکه بسوی کعبه رود : ( نالان بسر کوی تو آییم که ذوقی است در قافل. کعبه روان بانگ جرس را ) . ( کمال خجندی )