کعبره
لغت نامه دهخدا
کعبرة. [ ک ُ ب ُ رَ ] ( ع اِ ) هرچیز سرگنده ای که از گندم وقت پاک کردن دور کنند. کُزل. || سراستخوانها. || گره بندهای زراعت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || هرچیزفراهم آمده. || استخوان ساق دست از سوی انگشت ابهام. || پاره ای از گوشت. || استخوان درشت. || بیخ سر. || سرین آگنده. || سرگین خشک شده بر دنب شتر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید