کصیص

لغت نامه دهخدا

کصیص. [ ک َ ] ( ع اِ ) آواز نرم و باریک. || لرزه. || ترس. بیم. || بانگ ملخ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

کصیص. [ ک َ ] ( ع مص ) کص. فراهم آمدن و مجتمع گردیدن چیزی. || آواز باریک برآوردن. || مضطرب شدن و لرزیدن و پیچیدن بر خود از جهد و رنج. || ورترنجیدن. || جنبیدن. || ترسیدن. || بانگ کردن ملخ. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || انبوهی نمودن مردم بر آب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). گویند کص الماء بالناس.

پیشنهاد کاربران

بپرس