کشیده شدن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
امتداد
تبدل و تغیر ، انعطاف گرفتن ، تغییر حالت پیدا کردن ، حالت جدید به وجود آمدن
سوق یافتن، منجر شدن ، چیزی یا کسی که به طرفی کشیده شود و برده شود
امتداد داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] ( مص مرکب ) کشیده شدن . ممتد شدن . استمرار داشتن . ممتد بودن .
منجر شدن باعث شدن
قرار گرفتن
تمدد