فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
سیاستمداری، کشور داری
پیشنهاد کاربران
شغل ملک: کارهای پادشاهی و کشور.
"و بداند که همه شغل ملک بدو مفوض خواهد بود. "
( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۱۳. )
"و بداند که همه شغل ملک بدو مفوض خواهد بود. "
( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۱۳. )
مملکت فروزی. [ م َ ل َ / ل ِ ک َف ُ ] ( حامص مرکب ) کشورداری. کشورآرایی :
دادم از مملکت فروزی خویش
هر کسی را برات روزی خویش.
نظامی.
دادم از مملکت فروزی خویش
هر کسی را برات روزی خویش.
نظامی.
زمامداری