کشورداری

/keSvardAri/

معنی انگلیسی:
statesmanship

فرهنگ فارسی

نگهبانی کشور حراست شهر .

فرهنگ عمید

حکومت، سلطنت.

فرهنگستان زبان و ادب

{statecraft} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] فن راهبری و ادارۀ کشور

مترادف ها

statecraft (اسم)
سیاستمداری، کشور داری

پیشنهاد کاربران

شغل ملک: کارهای پادشاهی و کشور.
"و بداند که همه شغل ملک بدو مفوض خواهد بود. "
( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۱۳. )
مملکت فروزی. [ م َ ل َ / ل ِ ک َف ُ ] ( حامص مرکب ) کشورداری. کشورآرایی :
دادم از مملکت فروزی خویش
هر کسی را برات روزی خویش.
نظامی.
زمامداری

بپرس