کشنه
لغت نامه دهخدا
کشنه. [ ک َ / ک ُ / ک ِش ْ / ش َ ن ِ ] ( اِ ) نخود. || کرسنه. گاودانه. کشنک. || باقلا. ( ناظم الاطباء ).
کشنه. [ ک ُ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان نمشیر بخش بانه سقز واقع در 34هزارگزی شمال باختری بانه و10هزارگزی شمال خاوری شوسه بانه به سردشت. آب آن از چشمه سار و محصول آن زراعت و میوه است. شغل اهالی کشاورزی و از صنایع دستی جاجیم و گلیم بافی است و راه آن مالرو می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
فرهنگ فارسی
نوعی سماروغ است و آن رستنی باشد که از جاهای نمناک و بد بو و دیوار های حمام روید و بعضی گویند گیاهی است که سماروغ نامند.یا گشنیز
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید