کشنده

/koSande/

مترادف کشنده: قاتل، قتال، مرگبار، مهلک، هالک

معنی انگلیسی:
attractive, enticing, fatal, desperately laborious, killer, murderer, deadly, pestilent, virulent, who draws or smokes, smoker, painter, cide _, deathly, killing, extractor, fateful, mortal, pestilential, puller, slayer, stretcher, terminal, tripper, deathblow

لغت نامه دهخدا

کشنده. [ ک ُ ش َ دَ / دِ ] ( نف ) دژخیم. میرغضب. ( یادداشت مؤلف ) :
برآشفت از آن پس به دژخیم گفت
که این هر دو را خاک باید نهفت
کشنده ببرد آن دو تن را دوان
پس پرده شاه نوشیروان.
فردوسی.
|| قتال. مهلک. ممیت. مقابل محیی. مقابل زندگی بخش. متلف. ( یادداشت مؤلف ) : اندر وی [ طبرقه ]کژدم است کشنده. ( حدود العالم ). اندر نصیبین کژدم است کشنده. ( حدود العالم ). به یک دست شکر پاشنده و به دیگر دست زهر کشنده. ( تاریخ بیهقی ).
تفاوت است بسی در سخن کز او بمثل
یکی مبارک نوش و یکی کشنده سم است.
ناصرخسرو.
نشاید [ بزرقطونا = اسفرزه ] را که کوفته استعمال کنند که کشنده بود. ( اختیارات بدیعی ).
اول علاج ما به نگاهی کشنده کن
آنگاه غیر را هدف نوشخنده کن.
صائب ( از آنندراج ).
طبیعت را غم رنجش کشنده ست
دماغ صلح بی پروا بلند است.
زلالی ( از آنندراج ).
|| قاتل. ( یادداشت مؤلف ). آنکه می کشد. آنکه کشتن از او سر میزند :
اگر ویژه ابری بود درّبار
کشنده پدر چون بود دوستدار.
فردوسی.
کشنده پدر هر زمان پیش من
همی بگذرد او بودخویش من.
فردوسی.
بلکه بخرند کشته را ز کشنده
گه بدرشتی و گه بخواهش و خنده.
منوچهری.
بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کشنده ای را نکند کس انتقامی.
حافظ.
|| میراننده آتش. میراننده چراغ. مطفی ٔ. مطفئة. ( یادداشت مؤلف ).

کشنده. [ ک َ /ک ِ ش َ دَ / دِ ] ( نف ) جار. حمال. حمل کننده. باربرنده. منتقل کننده چیزی را از جایی به جایی :
کشنده درفش فریدون بجنگ
کشنده سرافراز جنگی پلنگ.
فردوسی.
بفرمود تا بار آن اشتران
به پشت اندر آرند پیش سران
کسی برگرفت از کشنده شمار
بیک روز مزدور بد ده هزار.
فردوسی.
|| سرکش.که عنان از دست سوار بکشد :
مرا در زیر ران اندر کمیتی
کشنده نی و سرکش نی و توسن.
منوچهری.
|| دستگیرنده. برکشنده :
تو پیروز کردی مر آن بنده را
کشنده تویی مرد افکنده را.
فردوسی.
|| جالب. جاذب. جذاب. جلب کننده. ( یادداشت مؤلف ). || همراه برنده :
ببردند شیران جنگی کشان بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه کسی را بکشد قاتل جمع : کشندگان .
جار . حمال . حمل کننده . بار برنده .

فرهنگ عمید

هلاک کننده، بسیارخطرناک: سم کشنده.
۱. [مجاز] کمک کننده، دست گیرنده.
۲. سرکش و توسن.

فرهنگستان زبان و ادب

{tensor} [زیست شناسی] ماهیچه ای که ناحیه ای را تحت فشار قرار می دهد و موجب انقباض آن می شود
{tractive unit} [حمل ونقل ریلی] وسیله ای خط نورد، دارای سامانۀ کشش، که ممکن است این سامانه لوکوموتیو یا واگن ریلی یا واگن انرژی باشد

واژه نامه بختیاریکا

( کُشنده ) مولانا
پورنا

دانشنامه عمومی

کشنده (روستا). کشنده یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولایت بلخ واقع شده است. [ ۱]
عکس کشنده (روستا)

کشنده (فیلم ۲۰۰۹). کشنده ( به انگلیسی: ExTerminators ) فیلمی محصول سال ۲۰۰۹ و به کارگردانی جان اینوود است. در این فیلم بازیگرانی همچون هدر گراهام، امبر هرد، جنیفر کولیج، ماتیو ستل، سام لوید و جوی لورن آدامز ایفای نقش کرده اند.
عکس کشنده (فیلم ۲۰۰۹)

کشنده (کامیون). کامیون کشنده خودرو موتوری سنگین کششی می باشد که قدرت محرک لازم برای یک  بار  یدک  و یا تریلی را فراهم می کند. این واحدها به دو دسته عمده  تقسیم  می شوند:  دسته بسیار سنگین به طور معمول دارای قدرت فعالیت  خارج از جاده غالباً  ۶  در  ۶،   نظامی و تجاری  و دسته سنگین و متوسط برای وظایف نظامی و تجاری با  درایو چرخ عقب که برای یدک کشیدن تریلرها استفاده می شود. [ ۱]
کشنده ها به لحاظ ظاهری به دو دسته ی اصلی Cab Over Engine ( COE یا اتاق بالای موتور یا بدون دماغ ) و Conventional ( موتور در جلوی اتاق یا دماغدار ) تقسیم میشوند.
به صورت عمومی، کشنده های اروپایی به دلیل قوانین و مقررات ترددی و عرض جاده ها به صورت بدون دماغ هستند. از جمله این سبک کشنده ها میتوان به اسکانیا S500، ولوو FH500، مرسدس بنز آکتروس MP5، دیما HT490، پیلسان 480، ویرا Y3 و. . . اشاره کرد.
از نمونه های دماغدار هم میتوان به گونه هایی از پیتربیلت 386، ولوو VNL، شاکمان ویرا Z3 اشاره کرد. [ ۲] اکثر کشنده های دماغدار مخصوص بازار آمریکای شمالی و کانادا تولید میشوند. به تازگی و مجددا این کشنده ها تحت برند ویرا و دیما احتمالا به بازار ایران نیز عرضه خواهند شد.
کشنده های دماغدار از راحتی اتاق بیشتری در راهها برخوردارند و نیز میزان ایمنی بیشتری در تصادفات از روبرو برای راننده دربر دارند. اما در مقابل از نظر مصرف سوخت، نقاط کور رانندگی و حرکت در مسیرهای کم عرض، دچار محدودیت های بیشتری هستند.
↑ "Semi - trailer truck". Wikipedia ( به انگلیسی ) . 2023 - 05 - 21. ↑ «شاکمان ویرا Z3».
• کامیون ها
• ماشین آلات کمرشکن
• موضوعات مرتبط با ترابری و توزیع
مقاله های بدون منبع از ژانویه ۲۰۱۹
• همه مقاله های بدون منبع
• یادکردهای دارای منبع به زبان انگلیسی
عکس کشنده (کامیون)عکس کشنده (کامیون)عکس کشنده (کامیون)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

killer (اسم)
قاتل، کشنده، خونی، مخرب زندگی

plotter (اسم)
کشنده، نقشه کش، توطئه گر، رسام

drag man (اسم)
کشنده

puller (اسم)
کشنده، دستگاه کشش

sorbent (اسم)
جاذب، کشنده، ماده جذب کننده

tracker (اسم)
کشنده، سراغ گیر، پی کننده

murderous (صفت)
سبع، کشنده، خونین، خون اشام، قاتل وار

deadly (صفت)
قاتل، کشنده، مهلک

mortal (صفت)
کشنده، مهلک، مرگبار، فانی، مخرب، خاکی، مردنی، مرگ اور، فناپذیر، از بین رونده

pernicious (صفت)
مضر، سریع، نابود کننده، کشنده، زیان اور، مهلک

attractive (صفت)
جاذب، جالب، دلربا، خوش نما، فریبنده، مورد توجه، دلکش، کشنده

fatal (صفت)
مصیبت امیز، کشنده، مهلک، وخیم، مقدر

فارسی به عربی

انسان , بشکل ممیت , جذاب , خبیث , قاتل , قادر

پیشنهاد کاربران

مهلک
جان انجام. [ اَ ] ( نف مرکب ) جان بآخر رساننده. خاتمه دهنده جان. جان پایان دهنده. کُشنده :
بروز بزم بود آفتاب گوهربار
بروز رزم بود اژدهای جان انجام.
عمعق.
چون ز بازو سیف جان انجام را بالا کند
...
[مشاهده متن کامل]

پیش او صد خصم باشد همچو سیف ذوالیزن.
سوزنی.
نه شکنجی که بود جان انجام
بل شکنجی که بود تیزآهنج.
سوزنی.
چو دم بد آنکه برآمد سیاه پوشیده
گرفته در کف زربخش تیغ جان انجام.
رضی الدین نیشابوری.

ماری
جان در. [ دَ ] ( نف مرکب ) جلاد. ( ناظم الاطباء ) . درنده ٔ جان . قاتل . کشنده . || جاندار. ذی روح . ( ناظم الاطباء ) .
مرگ آفرین
جان انجام. [ اَ ] ( نف مرکب ) جان بآخر رساننده. خاتمه دهنده ٔ جان. جان پایان دهنده. کُشنده :
بروز بزم بود آفتاب گوهربار
بروز رزم بود اژدهای جان انجام.
عمعق.
چون ز بازو سیف جان انجام را بالا کند
...
[مشاهده متن کامل]

پیش او صد خصم باشد همچو سیف ذوالیزن.
سوزنی.
نه شکنجی که بود جان انجام
بل شکنجی که بود تیزآهنج.
سوزنی.
چو دم بد آنکه برآمد سیاه پوشیده
گرفته در کف زربخش تیغ جان انجام.
رضی الدین نیشابوری.

قاتل، قتال، مرگبار، مهلک، هالک

بپرس