کشط

لغت نامه دهخدا

کشط. [ ک َ ] ( ع مص ) جل از پشت ستور برگرفتن ، یقال کشط الجل عن الفرس. || پوست شتر باز کردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || برهنه کردن ، منه قوله تعالی «واذا السماء کشطت » ( قرآن 11/81 )؛ ای قُلِعَت ْ کما یقلع السقف. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). باز بردن چیزی از روی چیزی. ( ترجمان علامه جرجانی ). || ستردن چنانکه حرفی یا کلمه ای را از نامه و کتابی. ( یادداشت مؤلف ) : و کتب الابیوردی الی الخلیفة و کتب علی رأسها الخادم المعادی فأمر الخلیفه بکشط المیم ورد القصة فبقیت الخادم العادی. ( یاقوت در معجم الادباء ج 6 ص 342 ). || کشیدن ناخنه از روی چشم. ( بحر الجواهر ).

فرهنگ فارسی

جل از پشت ستور بر گرفتن یقال کشط الجل عن الفرس یا پوست شتر بازکردن . باز بردن چیزی ازروی چیزی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی کُشِطَتْ: کنده شد(کشط به معنای قلع و کندن چیزی است که سخت به چیز دیگر چسبیده ، و قهرا کندنش نیز به شدت انجام میشود)
تکرار در قرآن: ۱(بار)
برداشتن چیزی از روی چیزیکه آن را پوشانده است. برداشتن پرده از روی چیزی کندن پوست شتر. عرب در کندن پوست شتر لفظ سلخ به کار نمی‏برد بلکه کشط گوید. . آنگاه که آسمان کنده و برداشته شود. آیه از علائم قیامت است اگر مراد از سماء هوای محیط بر زمین باشد مراد آن است که طبقات جو از اطراف زمین کنده و برداشته شود و اگر غیراز هوا باشد باز مراد همان کنده شدن است این لفظ فقط یکبار در قرآن آمده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس